پرکن دوباره کَیل مرا ایها العزیز
دست من و نگاه شما ایها العزیز
رو از من شکسته نگردان که سالهاست
رو کرده ام به سمت شما ایها العزیز
جان را گرفته ام به سر دست و آمدم
از کوره راه های بلا ایها العزیز
وادی به وادی آمده ام از درت مران
واکن دری به روی گدا ایها العزیز
یا ایها العزیز مسّنا و اهلنا الضّرّ و جئنا ببضاعه مزجاه فاوف لنا الکیل و تصدّق علینا*
چیزی که از بزرگی تو کم نمی شود
این کاسه را... فاوف لنا... ایها العزیز
ما جان و مال باختگان را رها نکن
بگذار بگذرد شب ما ایها العزیز
خالی تر از دو دست من این چشم خالی است
محتاج یک نگاه تو یا ایها العزیز
یا ایها العزیز مسّنا و اهلنا الضّرّ و جئنا ببضاعه مزجاه فاوف لنا الکیل و تصدّق علینا
پرکن دوباره کیل مرا ایها العزیز
دست من و نگاه شما ایها العزیز
آیینه ها به گرد حضورت نمی رسد
حتی به چشمهای صبورت نمی رسد
من خوب می شناسمت ای آخرین چراغ
پروانه ها به چشمه نورت نمی رسند
مردان پابرهنه این قوم مانده اند
آخر چرا به عصر ظهورت نمی رسند؟
یا ایها العزیز مسّنا و اهلنا الضّرّ و جئنا ببضاعه مزجاه فاوف لنا الکیل و تصدّق علینا
پ ن : سوره یوسف / آیه 88
شاعر : مریم سقلاطونی