معنی ولایت
"ولایت"، معنانی بسیار گوناگونی دارد، مانند: دوستی و سرپرستی؛ اما در مجموع معنای «نزدیکی بین دو چیر، به گونهای که فاصلهای بین آنها نباشد»، در تمامی معنانی دیگر وجود دارد.
"ولایت"، انواع و اقسامی دارد که فقط به "تکوینی و تشریعی" خلاصه نمیشود؛ مانند: ولایت مثبت – ولایت منفی – ولایت عام – ولایت خاص و...
از اینرو، در قرآن مجید، واژه «ولایت» و مشتقات آن مثل: «ولیّ، مولی، تولّی»، هم نسبت به خداوند سبحان به کار رفته است «اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ» و هم نسبت به ابلیس و سایر شیاطین لعین و هر طاغوتی «وَالَّذِینَ كَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ» – هم نسبت به مؤمنان به کار رفته است «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ» و هم نسبت به کفار «وَالَّذِينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ» – هم به معنای سرپرستی که دوست است به کار رفته است «وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُتَّقِينَ» و هم به معنای دوستی که سرپرستی کسی را قبول کرده است به کار رفته است «أَلا إِنَّ أَوْلِیَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ» - و از همین آیات مشخص است که هم به صورت مفرد به کار رفته است و هم به صورت جمع.
ولایت تکوینی
تمام "ولایت"، از آن خداوندی است که خلق نموده و بالتبع قادر (اندازهگذار)، مالک و ربّ و "ولیّ حق" است؛ اما "ولایت – نزدیک بودن، دوستی و سرپرستی"، امریست که میان تمامی مخلوقات و از جمله انسان، جریان دارد و البته چنان که بیان شد، انواع و اقسام و حتی شدت و ضعف مرتبه دارد.
"تکوین"، از ماده "کَون"، به معنای "خلقت و ایجاد حقیقی و واقعی" میباشد که در اصطلاح به آن «وجود خارج از ذهن = حقیقی» گفته میشود. بنابراین، تمام عالَم خلقت، از جمله کائنات و انسان، مخلوق و تکوین هستند.
بنابراین، "ولایت تکوینی"، یعنی نزدیکی، به حد سرپرستی [البته در مراتب و حدود گوناگونش] بر مخلوقات.
این ولایت، از آن خداوند متعال است و جریان چنین ولایتی در مخلوقات نیز فقط خاص اهل عصمت علیهم السلام نمیباشد، چنان که در قرآن کریم، به فرشتگان تدبیر کنندۀ امور بندگان نیز اطلاق شده است «فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا / النّازعات، 5» آنها از جانب حق تعالی، مدیران و مدبرانی هستند که امور را به امر او تدبیر میکنند. چنان که از بارش باران و وزش باد گرفته، تا حفظ سیارات در مدار و گردش آنها، تا نزول وحی و بالا بردن دعا و برگرداندن استجابت و ...، توسط این فرشتگان انجام میشود و حتی فرشتگانی خلق شدهاند که حول عرش طواف دهند و برای مؤمنان استغفار و دعا نمایند.
همراه هر انسانی نیز چندین فرشتۀ "مدبرات امر" وجود دارد، فرشتگانی که او را تا زمان مرگش از جناحهای گوناگون حفظ میکنند – فرشتگانی که مأمور رزق او هستند – فرشتگانی که اعمال نیک و بد او را ثبت میکنند – فرشتگانی که به قلب او الهام میکنند ... و بالاخره فرشتهای که جان او را میگیرد و به عالَم دیگر منتقل میکند. پس اینها همه باذن الله مأمورند و بر ما و کائنات ولایت دارند.
●- اما همین فرشتگان نیز رها شده نیستند و چنین نیست که ولایت خداوند متعال بر آنها بدون واسطه باشد؛ چنان که الله جلّ جلاله "ولیّ" همه مؤمنان است، اما ولایتش را جریان بخشیده و برای آنها "اولیایی" قرار داده است تا به واسطهی آنها به ولایت الهی برسند.
بنابراین، "ولایت الهی" جریان دارد و خلقهی آخر و یا بالاترین مرحلهی آن، "ولایت خلیفة الله" میباشد، یعنی همان انسان کامل، یعنی همان انبیاء، رسولان و امامان علیهم السلام. چنان که در قرآن کریم تصریح شده که در شب قدر، تمامی فرشتگان، تمامی مقدرات عالم هستی در جمیع امورش را نزد "امام زمان" در هر عصری میآورند: «تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ - فرشتگان و «روح» در آن شب به اذن پروردگارشان براى (تقدير) هر كارى نازل مىشوند / القدر، 4»
بنابراین، "خلیفة الله"، باذن الله، در رأس تمامی امور، از جمله جریان و سلسله مراتب "ولایت تکوینی" قرار دارد.
ولایت تشریعی
"ولایت تشریعی"، یعنی: «سرپرستی امر تشریع الهی».
اگر دقت کنیم، به رودخانه نیز "شریعه" گفته میشود، چرا که از یک سو جریان و حرکت مدام آب (مایه حیات) است و از سویی دیگر قابل استفاده و نوشیدن برای انسان و ... .
"دین"، با "شریعت" فرق دارد؛ دین همان اصول دین و مجموعۀ دین میباشد، اما "شریعت"، قوانین و احکام میباشد که هم در شئون و امور گوناگون زندگی فردی و اجتماعی، مانند یک رو جریان دارد، و هم اوامر و نواهی الهی، آبشخور انسان، برای حیات، رشد، کمال و قرب به او میباشند.
بنابراین، "ولایت تشریعی"، یعنی چه کسی به دین خدا نزدیکتر است و هیچ فاصلهای بین او دین خدا متصور نیست، و سرپرستی شریعت [قوانین و احکام] این دین بر عهدۀ چه کسانی گذاشته شده است.
●- پدر بر فرزندش "ولایت" دارد – اولیای مدرسه یا دانشگاه، بر آنها ولایت دارند – شهرداران و فرمانداران و فرماندهان [اداره کنندگان امور] بر زیر مجموعۀ خود ولایت دارند، چنان که در لغت به آنها "والیان" گفته میشود، مثل والی مدینه، والی کوفه، والی مصر و ... .
اما، اگر دین و شریعت اسلام را پذیرفته باشند، حق ندارند که در اِعمال ولایت خود، از صراط مستقیم منحرف شده و از قوانین (احکام و فقه الهی) عدول کنند.
این احکام (شریعت)، را فقهای دین فهم کرده و تعلیم میدهند، پس آنها نیز در امر فقه "ولایت" دارند؛ چنان که آنان مرجع تقلید شده و دیگران در فقه [نه در اصول] به آنها رجوع کرده و از آنان تقلید میکنند؛ و اگر در جایی حکومت اسلامی مستقر شد، "ولیّ فقیه" احکام حکومتی [نه فتاوای اجتهادی] را ابلاغ میکند و بر همگان [حتی فقها و مراجع] اطاعت واجب میشود.
اما، همین فقها نیز حق ندارند که سر خود فتوا یا حکمی صادر کرده و باید و نبایدی را تعیین کنند، بلکه باید در چهارچوب شریعت اسلام اجتهاد کنند؛ و این شریعت را از پیامبر اکرم و امامان صلوات الله علیهم اجمعین میآموزند «مُطیعٍ لِاَمر مولاه» میباشند و خداوند سبحان است که شریعت خود را به اولیاءاش تعلیم داده است، پس آنها صاحب "ولایت تشریعی" میشوند و در صدر این "ولایت" قرار میگیرند.
امامت
اما "امامت"، یعنی: پیشوایی و رهبری. لذا در اموری موضوعیت دارد که در آنها "اطاعت، پیروی (تبعیت)" موضوعیت داشته باشد و این امر بیشتر در مورد "انسان" صدق میکند.
"امامت" یا پیشوایی و رهبری نیز انواع و اقسام دارد، مانند: "امام حق و امام باطل" که به هر دو در قرآن مجید تصریح شده است و در نهایت فرموده که در قیامت، تمامی انسانها را گروه گروه کرده و هر گروهی را با امامشان میخوانیم: «يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ / الإسراء، 71» - چرا که هر گروهی که در دنیا تابع امامی بود و به رهبری او در راه او حرکت کرد، در قیامت نیز به همان نتیجه و مقصدی میرسد که امامش میرسد.
بنابراین، هم "امامان حق" وجود داشته و خواهند داشت، و هم "امامان باطل"؛ و امامان حق، آن کسانی هستند که خداوند متعال آنان را به امامت برگزیده باشد. مانند دین حق، شریعت حق، ولایت حق و ... که همه از جانب خداوند سبحان میباشند.
اختیار
نکتهی بسیار قابل تأمل و توجه، این است که چون هم "ولایت و امامت حق" وجود دارد و هم "ولایت و امامت باطل"، بالتبع انسان باید از قوه و امکان "شناخت انتخاب" بین آنها برخوردار باشد. لذا گزینش "ولیّ و امام" بر عهده هر شخص و جامعهای گذاشته شده است و اختیاری میباشد؛ چنان که هم "إله حق که الله جلّ جلاله میباشد" و هم "إله"های جعلی و باطل وجود دارند – هم دین حق و هم ادیان باطل وجود دارند – هم شریعت (قوانین و احکام) حق، و هم شرایع جعلی، باطل و مندرآوردی وجود دارند و "گزینش و انتخاب" برای پذیرش و بتعیت، در اختیار انسان گذارده شده است؛ که البته خداوند متعال برای شناخت حق و انتخاب احسن، به انسان عقل، قلب، علم، بصیرت، پیامبر، وحی، کتاب، دین، شریعت و الگو و رهبر (امام) موهبت نموده است و سپس فرموده که ولایت شیاطین جنّ و انس، طواغیت، فراعنه، نظامهای سلطۀ استکباری، کفار و در یک جمله، دشمنان من و خودتان را بر نگزینید و گردن ننهید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ ... – ای کسانی که ایمان آوردهاید! هرگز دشمنان من و دشمنان خودتان را به عنوان "اولیا = دوستانِ سرپرست" بر نگزینید (نگیرید) / الممتحنة، 1»
●- و در نهایت آن که هر ولیّ و سرپرستی، چه حق باشد و چه باطل، دستور صادر میکند و زیرمجموعه و تابعین نیز اطاعت میکنند، حال چه فقط یک طبقه خاصی درک کنند و چه همگان؛ و البته بدیهی است که درک در افراد متفاوت است، چنان که بسیاری معارف و دستورات صریح و واضح خداوند متعال در قرآن کریم را همگان در یک سطح درک نمیکنند و برخی اصلاً درک نمیکنند؛ چه رسد به درک چگونگی ارتباط "ولیّ الله – خلیفة الله و حجة الله" با ملائک! آیا فرمانروایی حضرات سلیمان و داود علیهما السلام بر تمامی موجودات و یا هم چنین بسیاری از معجزاتی که باذن الله صورت گرفته، و همه با امر و دستور "ولیّ الله" به انجام رسیده، فراتر از درک ما نمیباشد؟!