شخصی پرسید: اگر (اعوذبالله) خدا را حذف کنیم چه اتفاقی میافتد؟ آیا اصلا تغییری در زندگی رخ میدهد، آیا تاثیر خاصی دارد؟

پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات : مثل این است که کسی بپرسید: اگر نبینیم، نشنویم، ندانیم، نفهمیم و در ظلمات جهل و تکبر بمانیم، چه اتفاقی میافتد و چه تأثیری در زندگی دارد؟!
یک موقع است که چنین پرسشی، جهت یک موضوع مطالعاتی مطرحی میشود تا پاسخهای گوناگون آن مورد بحث و بررسی قرار گیرد؛ اما یک موقع است که این واقعاً پرسشی است که در ذهن کسی ایجاد شده است! بیتردید کسی که چنین سؤالی به ذهنش متبادر میگردد، اصلاً هنوز خدا را نشناخته و کمترین ایمانی نیز نیاورده که بخواهد خدا را حذف کند یا نکند!
به یاد مرحوم علامه، آیت الله جعفری رحمة الله علیه افتادم که میفرمود: خانمی به من رجوع کرد و گفت: بیچاره شدم، چون شوهرم مرتد شده است ...؛ چند جلسه با شوهرش حرف زدم که خیلی هم مفید بود، اما به آن خانم گفتم: «خانم! شما نگران مرتد شدن شوهرتان نباشید؛ شوهر شما اصلاً به اسلام نیامده بود که حالا خارج شده و مرتد شود»!
●- خداوند سبحان که حذف نمیشود و کسی هم نمیتواند حذفش کند، بلکه این اشخاص هستند که میتوانند او را به عنوان خالق، إله، مالک و ربّ بشناسند، به او ایمان بیاورند و زندگی موحدانه و مؤمنانهای داشته باشند، و یا خود را به نادانی زده، به او ملحد و کافر شوند و زندگی مشرکانه و حیوانی را پیش گیرند. چنان که فرمود: این گروه، چون از تعقل، بصیرت و شنوایی باطنی که به آنها موهبت شده استفاده نمیکنند، همچون حیوانات هستند:
«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ» (الأعراف، 179)
ترجمه: به يقين، گروه بسيارى از جن و انس را براى دوزخ آفريديم؛ آنها دلها [عقلها] يى دارند كه با آن (انديشه نمى كنند، و) نمىفهمند؛ و چشمانى كه با آن نمىبينند؛ و گوشهايى كه با آن نمىشنوند؛ آنها همچون چهارپايانند؛ بلكه گمراهتر! اينان همان غافلانند (چرا كه با داشتن همه گونه امكانات هدايت، باز هم گمراهند)!
بیتردید، فرقهای بسیاری هست بین کسی که میداند، با کسی که نمیداند – کسی که تفکر و تعقل دارد، با کسی که فقط پیرو هوای نفس حیوانی خودش است – کسی که موحد است، با کسی که کافر و مشرک است – کسی که متقی و پاک است، با کسی که فاسق و فاسد میباشد. آیا میشوند اینها را مساوی دانست؟!
«أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَيَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ» (الزّمر، 9)
ترجمه: (آيا آن كافر اهل عذاب بهتر است) يا كسى كه ساعات شب را در حال سجود و قيام، طاعت و خضوع دارد، از (عذاب) آخرت مى ترسد و رحمت پروردگار خود را اميدوار است؟ بگو: آيا كسانى كه مىدانند با كسانى كه نمىدانند يكسانند؟ جز اين نيست كه تنها صاحبان خرد ناب متذكر مىشوند.
«قُلْ لَا يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَالطَّيِّبُ وَلَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ فَاتَّقُوا اللَّهَ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» (المائدة، 100)
ترجمه: بگو: «(هيچ گاه) ناپاك و پاك مساوى نيستند؛ هر چند فزونى ناپاكها، تو را به شگفتى اندازد! از (مخالفت) خدا بپرهيزيد اى صاحبان خرد، شايد رستگار شويد!
الف – خدا هیچگاه حذف نمیشود، بلکه این انسان است که خود را از جرگهی موحدان، مؤمنان و مسلمانان خارج میکند!
ب – انکار خداوند سبحان، نشان از بیخردی و نیز نادانی، بیبصیرتی، و البته همراه با تکبر جاهلانه دارد.
ج – خدا شناسی، خدادوستی و خداپرستی ، یک امر فطری است، لذا در همگان وجود دارد. از اینرو، هیچ انسانی بیإله و بیربّی که به او وابسته شود و او را بپرستد و نیازش را به او ببرد، وجود ندارد؛ بلکه فرق این است که اگر کسی خدای حقیقی را منکر شد، حتماً خدایان متعدد گوناگون را جایگزین میکند و آن عشق و کششی که در فطرت اوست را به خدایان دروغین اختصاص میدهد:
«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ» (البقره، 165)
ترجمه: و برخى از مردم به جاى خدا معبودهايى انتخاب مىكنند كه آنها را آن گونه كه سزاوار است خدا را دوست داشت، دوست مىدارند؛ ولى آنان كه ايمان آوردهاند، شدت محبت و عشقشان خداوند است [محبوب غایی آنها خداوند است] و اگر كسانى كه [با انتخاب معبودهاى باطل] ستم روا داشتند، هنگامى كه عذاب را ببينند، بىترديد میفهمند كه همۀ قدرت ويژۀ خداست [و معبودهاى باطل، هيچ و پوچاند] و خدا سخت كيفر است.
●- ممکن است این إلهها و ربّ النوعهای دروغین، بیرونی باشند، مانند: بتها، گوسالهها [از نوع حیوان و یا حتی انسان]، طاغوتها و فرعونها در هر عصری؛ و ممکن است که درونی باشند، یعنی کسی به بندگی هوای نفس خود بپردازد:
«أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ» (الجاثیه، 23)
ترجمه: آيا ديدى كسى را كه معبود خود را هواى نفس خويش قرار داده و خداوند او را با آگاهى (بر اينكه شايستۀ هدايت نيست و در نتیجه مواضع و اعمالش) گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مُهر زده و بر چشمش پردهاى افكنده است؟! با اين حال چه كسى مىتواند غير از خدا او را هدايت كند؟! آيا متذكّر نمىشويد؟!
تأثیر در زندگی:
شاختن، باور ، ایمان و بندگی و اطاعت از خداوند متعال، همان اعتقادات و اعمالِ مبتنی بر آن است، یا به قول غربیاش «جهانبینی و ایدئولوژی» است، و به تعبیری دیگر: نوع نگرش و شناخت عالَم هستی، و رعایت بایدها و نبایدهای منطبق با آن میباشد که به زندگی جهت، خط و برنامه میدهند.
بنابراین، هر نوع نگرش، شناخت و باوری، در زندگی انسان، تأثیر مستقیم دارد و اساساً آدمی هر راهی که برود و هر کاری که انجام دهد، مبتنی بر همین نوع نگرش و باور اوست.
●- در جهانبینی مادی [به نام هر ایسمی که باشد]، ماده، اول و آخر و ظاهر و باطن هر چیزی است و در چنین جهانی، آدمی حیوان راست قامت – حیوان دو پا – حیوان ناطق ... و بالاخره حیوان است!
خب، حیوان، هر چند اجتماعی باشد و گروهی زندگی کند، چه میخواهد، چگونه زندگی میکند و مطلوبهایش کدامند و رشد و کمال خود را در چه میبیند؟! لذا تمامی اختلافات، جنایات، تجاوزها، جنگها، چپاولها و ...، به خاطر همین تعریف از جهان و انسان میباشد.
در چنین نگاه و باوری، اصالت با فرد است و اصالت فرد نیز در رفاه و لذت است (اومانیسم). پس در این نگاه، هیچ کاری برای رسیدن به این رفاه و لذت، بد و مذموم و ظلم نیست. لذا گفتند: زشتیها و بدیها و حتی ظلم، و متقابلاً زیباییها و خوبیها و عدالت و قسط [ارزشها و ضدارزشها] همه اعتباری هستند. این یعنی تعطیل عقل و اخلاق!
●- در جهانبینی توحیدی و اسلامی، دنیا و اهل دنیا و زندگی، پوچ و بیهدف و بیمعنا نیست؛ بلکه آفرینش خداوند علیم و حکیم است «هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ – اوست آن که آسمانها و زمین را آفریده است»:
«لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ * هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» (الحدید، 2 و 3)
ترجمه: مالكيّت و فرمانروايى آسمانها و زمين فقط در سيطرۀ اوست، زنده مىكند و مىميراند، و او بر هر كارى تواناست * اوست اول و آخر و ظاهر و باطن، و او به همه چيز داناست.
●●● – بنابراین، حیات معقول، با زندگی حیوانی بسیار متفاوت است – یکی عالم را پوچ و هیچ در هیچ میبیند، دیگری هدفدار میبیند و در زندگی به سوی آن هدف حرکت میکند – یکی امید به آینده دارد، دیگری مرگ را پایان حیات بشری میبیند - یکی خود را به هیچ قانونی، مگر آن چه به زور به او تحمیل کنند، پایبند نمیبیند، و دیگری خود را ملزم به رعایت قوانین الهی که منطبق با خلقت است میبیند – یکی فقط ارضای غرایز حیوانی را آرزو دارد، اما دیگری طالب رشد و کمال انسانی میباشد؛ یکی خود محور میشود و دیگری خدا محور؛ و خلاصه اگر بخواهیم تفاوتها را بشمریم، مثنوی هفتاد من کاغذ شود، لذا خلاصه به زندگی حیوانی و زندگی انسانی و حیات معقول مینماییم.