به روز جمعه می گریم و می خندم.
می گریم بر عمری که گذشت و آقـــا را ندیدم و می خندم که شاید فردا همین فردا و هر جمعه که نزدیک است نرمای صدای زیبایش را از لابلای پنجره های آهنین و برجهای سر به فلک کشیده ی شهر بشنوم.
شاید فردا همین فردا و هر جمعه که نزدیک است سیمای آسمانیش را بر بام این دنیا ببینم.
او را ببینم که قدم بر روی زمین میگذارد و محمدوار(صلی الله علیه و آله)چنان راه میرود که گویی از بلندی بر سطح زمین می آید
و علی وار (علیه السلام) چنان حکومت می کند که عدالت میان بشریت به مساوات تقسیم میشود.
آه... که اگر بیایی دیگر جمعه شب ها دلم نمی گیرد.
هیچ وقت دلم نمی گیرد.دلی نخواهم داشت که بگیرد.
تمام دلم را به پای تو می ریزم.
یا مهــــــدی (علیه السلام) بیا که در انتظارت هستم...
فریاد حق