
ما میگوییم خداوند بینیاز مطلق است،
اما خداوند به جبرئیل نیاز داشت، به محمد (ص) نیاز داشت، برای رسیدن به هدف خود به
خلق جهان و انس و جن نیاز داشت و ...، اما در عین حال، خود نیازهای خود را برآورده
کرده و میکند، مثل ما که نیاز خود را تأمین مینماییم. حال آیا میشود گفت که من بی
نیاز هستم، اما نه بی نیاز مطلق. پس خدا بینیاز از هر کس و چیزیست، اما نه بی
نیاز مطلق چرا که یک سری نیازهایی دارد اما در عین حال خود نیازهای خود را تامین
میکند؟
1- ما چون خداوند سبحان
را با خود قیاس میکنیم، گمان میکنیم که اگر "هدفگذاری" برای ما، ناشی
از نیازهای ماست، پس او نیز اگر از خلقت هدف داشته، لابد به آن نیاز داشته است! در
حالی که او هستی محض و هستیبخش است، پس اهداف او، به کمال بخشیدن به مخلوقاتش بر
میگردد، نه رفع نقص و رسیدن به کمال خودش. خلقت تجلی است، نه رفع نیاز.
2-
ما کِی و چگونه میتوانیم نیاز خود را تأمین نماییم؟ اگر میتوانستیم نقص و
نیازمان را از خودمان تأمین نماییم که دیگر نیازمند نبودیم! اگر نیاز به آب دارید
و آن را تأمین کرده و مینوشید، نه این نیاز از خودتان است، نه آب، نه نوشیدن، نه
آثار آن در رفع تشنگی، سلامت و حیات، همه توسل به وسایلی است که شما به آنها
نیازمند میباشید و خالق آنها نمیباشید.
پس لازم است ابتدا، به مقولهی «نیاز» توجه شود:
الف –
بینیازی "غیر مطلق" ندارد؛ چنان که حقیقت و اصل "نیاز" نسبی
نیست، بلکه نسبیتها فقط در مصادیق لحاظ میشود. فرض کنید اگر مصداق "پول یا
ثروت" مورد بحث قرار گیرد، ممکن است کسی بگوید: «من به صد میلیون تومان نیاز
دارم»، دیگری بگوید: «من به هزار تومان نیز نیاز دارم» و دیگری بگوید: «من فعلاً
هیچ نیازی به پول ندارم»! پس همه نیازمند میشوند، حتی کسی که میگوید: «فعلا
نیازی ندارم»، لابد چیزی دارد که نیازش را جبران میکند، پس به همان نیازمند است.
پول یا ثروت، در وجود کسی نیست که بگوید: از خودم دارم و نیازی ندارم.
ب –
"نیاز" از کمی، کاستی و نقص میباشد که حتماً در مقابل یک کمال حقیقی و
مطلق (یا نسبی در مصادیق) قرار دارد. مثل این که گفته شود: «علم کمال است و حدی
ندارد، پس هر کسی به هر مقداری که کسب علم نماید، باز هم به کمال مطلق یا محض علم
نرسیده است و برای رشد و کمال بیشترش، جا دارد هم چنان کسب علم نماید». پس، آن
موجودی که کمی، کاستی و نقص در او وجود داشته باشد، اصلاً خدا نیست و خداوند
سبحان، بینیاز است.
ج – نیاز
یا بینیازی، در اصل وجود است و سپس در مراتب یا مراحل رشد آن. وجود یا غنی (کمال
محض) هست یا نیست. اگر نباشد، در اصل وجودش نیازمند به پدیدآورنده (غیر) میباشد،
پس میشود مخلوق، و بدیهی است که خالق، خودش مخلوق نیست. این همان بحث "واجب
الوجود" و "ممکن الوجود" است که در این مختصر وارد نمیشویم.به
عنوان مثال: یا در وجود شما، علم و قدرت محض وجود دارد یا ندارد. پس اگر وجود
نداشته باشد و نیازمند به علم و قدرت باشید، آن را باید در خارج از خود جستجو
نموده و بدان واسطه به دست آورید.
د – بنابراین،
هیچ نیازمندی نمیتواند نیازش را از جانب خودش مرتفع نماید و به کمال برسد، چرا که
لابد دارای آن کمال نیست که نیازمندش شده است و اگر دارا بود، دیگر به آن نیازی
نداشت؛ پس باید آن را از "غیر" تمنّا کند. به عنوان مثال: کسی که دو چشم
سالم دارد، هرگز به دنبال دو چشم سالم نمیرود، اما کسی که نقص در بینایی دارد و
نیاز به درست دیدن دارد، اقدام به جبران نیاز میکند، حال یا با عمل جراحی، یا با
دارو، یا با عینک و ... .
به
قول حکما: «فاقد شیء، نمیتواند معطی شیء باشد»،
یعنی کسی که چیزی را ندارد، نمیتواند عطا کنندهی آن به خود یا دیگران باشد.
بنابراین،
معنای تلاش برای جبران نیاز و رسیدن به کمال، این نیست که نیازمند، خودش نیاز خود
را مرتفع نموده است، در خودش که جز نیاز (نداشتن و احتیاج به داشتن) چیزی نبود.
مثل کسی که نیاز به آب تصفیه شده یا آب جوش دارد، پس به انواع و اقسام وسایل
بیرونی، متوسل میشود تا بدان دست یابد.
ھ – حال
که خداوند متعال هستی و کمال محض و خالق است، به کدام مخلوق خود نیازمند است، و
قبل از خلقت، کدام وسیلهی بیرونی وجود داشت که به واسطهی آن، جبران نیازی نماید.
و البته بیان شد که موجود نیازمند، خدا نیست.
فرض
کنید که کسی به خطا گمان کند که لابد خداوند سبحان، به فرشتگانش نیاز داشت و آنها
را خلق نمود؟ آیا این خدا با این علم و قدرتش در خلقت ملائک، نمیتوانست خواستهاش
را بدون آنها محقق نماید؟ اگر با فرمان «کُن = باش»، خلق مینماید، چه ضرورتی دارد
که ابتدا به فرشتگانی بگوید باشید و آنها را خلق نماید و سپس به وسیلهی آنها
کارهای دیگر را انجام دهد؟!
آیا
خداوندی که به وسیلهی فرشتهای، وحی را به نبی و رسولی نازل میکند، تا او به
مردمان ابلاغ نماید، نمیتواند خودش همان وحی را به بندگانش نازل نماید؟! بالاخره
خالق فرشتگان، انبیا و سایر مردمان یکیست، انبیا و نوع بشر نیز در آفرینش مثل هم
هستند، وحی هم یکی است، هدف، مقصد و معاد نیز یکی است. پس این سلسله مراتب برای
چیست؟!
تکبر:
بشر،
ضمن آن که ابتدا به ساکن نمیداند و باید از بیرون کسب علم نماید تا بداند؛ از
صفات گوناگونی [بالفعل و بالقوه] برخوردار است که از جمله آنها "کبر" میباشد. تکبری که اگر به جا ظهور و بروز
ننماید، حتماً بیجا ظهور مینماید.
این
"کبر" سبب میشود که آدمی خودآگاه
یا ناخودآگاه، از یک سو خود را "بینیاز" بخواند – از سویی دیگر خود را
مرتفع کنندهی نیاز و هستی بخش خویش تصور نماید – و از سویی دیگر، خدایی را که نمیتواند
انکارش نماید، به صفات خود (مخلوق)، متصف نماید تا اگر نمیتواند با بالا بردن خود
برابری ایجاد نماید، با پایین آوردن خدا اظهار برابری نماید!
بسیار
شنیدهاید که میپرسند: «مگر خدا چه نیازی به نماز و روزهی من دارد؟» - «اصلاً
چرا از من خواسته که عبادتش کنم، مگر به عبادت من نیازمند است» و ...؟! این پرسشها
یا شبههها، همه ریشه در کبری دارد که شاید
خودش نیز متوجه نباشد. چرا که او خود را از عبادت خدا بینیاز دیده و گمان نموده
که لابد خدا نیازی دارد! لذا نمیپرسد که نیاز من به عبادت چیست؟ یا حکمت نماز و
روزه در کمال من چیست؟ بلکه میپرسد: خدا چه نیازی به آن دارد؟!
پرسش:
اگر
چه مثال آوردن برای خالق و مخلوق، هیچ گاه نمیتواند کامل باشد، اما برای تقریب
ذهن، میتوانیم از خود بپرسیم:
●-
آیا خورشید نیازی دارد که "من" از تابش آن بهرهمند گردم، یا حتی مانند
دانشمندان نجوم یا فیزیک بشناسمش و بهرههای بیشتری در تولید انرژی و ... ببرم؟!
●-
آیا آب اقیانوس، دریا، رودخانه، باران و ...، نیازی دارد که "من" آن را
تصفیه نمایم تا بنوشم و از تشنگی نمیرم؟!
●-
آیا دانشمند نیاز دارد که علمش را دیگران نیز فرا بگیرند و بهرهمند گردند؟!
پس
این نیازها، همه در مصرف کننده است و نه در منبع فیض.
ملائکه، انبیا، وحی و ...:
نظام
خلقت و نظام هدایت، علیمانه، حکیمانه، مقتدرانه (بر اساس قَدر و اندازه) میباشد،
پس قوانین گوناگونی چون: قَدر (اندازه)، علیت، حرکت، تأثیر و تأثر و ... بر آن
حاکم میباشد. بدیهی است که اگر این اندازهها (قَدَرها)، نباشند، اساساً خلقتیورت
نمیپذیرد، چه رسد به این که نظامی بر آن حاکم گردد. همین که انسان میتواند تا
حدودی کشفیاتی انجام دهد و مجهولاتی را برای ذهن خود معلوم سازد، به خاطر همین
نظام علیمانه و حکیمانه در خلقت میباشد:
«سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى * الَّذِي خَلَقَ
فَسَوَّى * وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَى»
(الأعلی، 1 تا 3)
ترجمه: نام پروردگار والاى خود را به پاكى بستاى (از صفات مخلوق و هر
گونه نقص منزه و مبرایش بخوان) * همان كه آفريد و هماهنگى (نظام و سامان) بخشيد *
همان که اندازه گذاشت، و (سپس) هدایت نمود.
●-
بنابراین، از زمین و آسمان و هر چه در آنهاست [از جمله فرشتگان]، بر اساس همان
نظام علیمانه، حکیمانه و مقتدرانه (قادر – قدر – اندازه)، و متناسب با نیازهای
مخلوقات خلق شده و در جایگاه خود قرار گرفتهاند، نه به خاطر [العیاذ بالله] نیاز
خالق به آنها.
به
عنوان مثال جهت تقریب ذهن: اگر فارغ التحصیل در رشته تعلیم و تربیت، یا ارشد در
ادبیات، در کلاس اول ابتدایی الفبا را تدریس نماید - اگر بین ساعات درسی، فرصت
تفریح (زنگ تفریح) قرار دهد - اگر در میان روز، شیر و کیکی به آنها دهد - اگر جهت
نشاط بخشی بخنداند، اگر جهت تذکر و تنبیه، اخطار و هشدار دهد - و یا تنبیه اخلاقی
مختصری (اخم کردن، نارضایتی نشان دادن) انجام دهد ...، همه متناسب با نیاز دانشآموز
است نه خودش.
*-
خورشید برای پرتوافشانی و سایر خواصش در نظام خلقت، باید یکپارچه آتش باشد و در هر
لحظه صدها و هزاران انفجار اتمی داشته باشد – انسان، حیوان، گیاه، و به طور کلی
حیات روی زمین نیز نیازمند به این نور، حرارت، انرژی و جاذبهی خورشید میباشد،
اما هیچ کدام نمیتوانند، از وجود خورشید، با فواصل کمتر یا بیشتر، یا بدون واسطه
و مستقیم استفاده نمایند. پس این فواصل، گردش زمین و پیدایش شب و روز، جوّ، لایههایی
چون اوزون، جاذبه و دافعهی هر کدام، نظام حاکم بر کهکشان راه شیری و ...؛ همه
نیازهای حیات روی زمین است، نه نیاز خورشید.
*-
پس، اگر بشر نمیتواند بدون واسطه با خداوند متعال تکلم نماید و فرشتگانی مأمور
انزال وحی آفریده میشوند – اگر نیاز بشر به علم، حکمت، بصیرت و تزکیه، بدون معلم
و مربی تأمین نمیگردد و رسول، وحی و امام برایشان برانگیخته میشوند و ...؛ نشان
از علم، قدرت، حکمت و مشیت خالق و رب، در ربوبیت و رفع نیاز خلق برای رسیدن به رشد
و کمال میباشد، نه نشان از نیاز او به این اسباب.
خالق – مخلوق – نیاز:
●●- بیتردید،
خالق عالم هستی، خودش مخلوق نیست، وگرنه خالق نبود. پس او هستی، کمال و غنای محض
است و مبرا (سبحان) از هر گونه نقص، عیب، کاستی و نیستی میباشد؛ لذا هرگز نیازمند
نبوده و نخواهد بود.
●●- بیتردید،
مخلوق از آن جهت که هستی عین ذاتش نیست، پس در اصل وجود خویش نیازمند به غیر میباشد،
و این غیر مخلوق، چیزی نیست، جز خالق. و البته نیاز مخلوق نیز به "غنی"
است، نه سایر مخلوقات نیازمند و فقیری چون خودش:
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ
الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ
الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ» (فاطر، 15)
ترجمه: اى مردم (ای انسانها)، شما همگی به خدا نيازمنديد و خداست كه
بى نياز ستوده است.
●●- بیتردید،
در نظام خلقت و هدایت حکیمانه، "وجود" سلسله مراتب دارد، پس وجود بخشی
(هستی بخشی و به کمال رسانی) نیز مراتب دارد؛ پس هر موجودی، در هر مرتبه و
جایگاهی، وسیلهای متناسب با نیاز نظام آفرینش (مخلوق) میباشد، نه نیاز خالق.
***- اگر شما به فقیرِ گرسنهای، پولی بدهید که با آن نانی برای
خود و خانواده تهیه نماید، فقیر برای خرید نان نیاز به آن پول دارد (نه شما) - به
وجود آمدن نان نیز نیاز به نانوا و تنور دارد؛ تنور نیاز به آتش و آتش نیاز به
سوخت دارد – نانوا نیاز به آرد و آرد نیاز به گندم یا جو دارد – گندم نیاز به بذر،
خاک، آب، نور، حرارت خورشید و ... دارد – آنها نیز نیازهایی دارند، تا برسد به بینیازی
که خود نیازی ندارد و نیازها را تأمین مینماید.
***- خلقت، در یک جمله، "تجلی خداوند متعال" میباشد، نه
نیاز او. وقتی بخواهد از علم، حکمت، قدرت، جود، رأفت و رحمت خود چیزی را تجلی دهد،
خلق مینماید و البته خود نیازی به این تجلی هم ندارد، چرا که خودش از خودش پنهان
نیست.
از
این رو، اگر پرسیده شود: «آیا علم و قدرت خداوند خالق، در همین حد تجلی او در زمین
و آسمانها میباشد؟» پاسخ منفی است. چرا که در این صورت [به رغم وسعت زمین و هفت
آسمان] باز هم علم و قدرت او محدود به همین میگردد و این "حدّ" خودش
نقص است و نقص نیاز به غیر را ضروری میسازد. لذا هر چه از علم، حکمت، قدرت و سایر
صفات کمالیه تصور نمایید، خداوند فوق آن است، یعنی "الله
اکبر".