

ابراهيم(علیه السلام) به سبب علاقهاش به اسماعیل، برای دیدار او و هاجر مکرراً به
بیابان حجاز می رفت، و از اينجا بود كه خداوند به او دستور داد که فرزندش
را ذبح کند تا از این محبت که باعث اين مشقّات وي شده، به اين سبب نزدیک
است که او به خدا مشرك گردد، پاك شود. ابراهیم(علیه السلام) پدر توحید است و علاقهاش
به اسماعیل(علیه السلام) واضحاً بدان سبب بود که او پدر نبی خاتم است. لهذا او پسرش
اسماعیل را گرامی میداشت.
در سفر پیدایش باب 22 مذکور است که خداوند به ابراهیم فرمود: «پسر یگانۀ
خودت یعنی اسحاق را به کوه موریاه ببر و ذبح کن». از آنجا که تورات کنونی
به ارشد بودن اسماعیل تأکید دارد پس «یگانه بودن» آن فرزند با «اسحاق» بودن
او ناسازگار است. اما از آنجا که «یگانه بودن» آن فرزند دو نوبت دیگر نیز
در همین باب مؤکد شده است لذا نتیجه میشود که کلمۀ «یعنی اسحاق را» توسط
کاهنان افزوده گشته است.
در خصوص ذبیح بودن اسماعیل یا اسحاق در
میان مسلمانان و یهودیان اختلاف نظر وجود دارد. و باید گفت که ریشۀ عداوت
یهود با مسلمانان به همین مسئله برمیگردد. و همچنین ریشۀ دو عقوبت مهمی که
خداوند به یهود رساند (اسارت بابلی در سال 586 قبل از میلاد و پراکندگی
آنها در سال 70 میلادی) به تحریف همین حقیقت بازگشت دارد. زیرا علمای یهود
یا تغییر نام ذبیح از اسماعیل به اسحاق میخواستند که برکت پیامبر خاتم را
به قوم خود مخصوص کنند.
در این مقال مسئلۀ ذبیح بودن اسماعیل را با
نگاهی به تورات کنونی یهود مرور خواهیم کرد و ادلۀ خود برای جعل تورات
کنونی در این خصوص را به اختصار خواهیم گفت.
پیامبر آخرین، از نسل ابراهیم(علیه السلام) است
در
تورات کنونی، خداوند در سه نوبت به حضرت ابراهیم(علیه السلام) وعده داده است که «از
ذرّیت تو، جمیع امتهای زمین بركت خواهند یافت، زیرا كه قول مرا
شنیدی« یا «از تو جمیع قبایل جهان بركت خواهند یافت« (سفر پیدایش 12/
3 ـ 13/ 16 ـ 22/ 18). این کلام نقلشده از خداوند، به این معنا است که
موعود امم یعنی پیامبر خاتم از حضرت ابراهیم(علیه السلام) پدید خواهد آمد.
حضرت
ابراهیم(علیه السلام) و همسرش ساره به دلیل بتشکنی ابراهیم(علیه السلام) دیگر نمیتوانستند در
بین النهرین بمانند. لذا به هدایت خداوند به زمین مبارکی کوچ کردند که
بعدها به «فلسطین» مشهور شد (انبیاء/ 71). مدتی بعد ابراهیم(علیه السلام) پی برد که
همسرش سارا نازاد است (تورات: پیدایش 11/ 30 ـ 16/ 1) و لذا ایشان تا حدود
نیم قرن فرزندی نیافتند. سپس حضرت ابراهیم(علیه السلام) به فرمان خداوند حکیم، با
هاجر که کنیز ساره بود ازدواج کرد و اسماعیلعلیه السلام به دنیا آمد.
به فرمان
خداوند، مدتی بعد حضرت ابراهیم(علیه السلام) مأمور گشت تا هاجر و کودکش را در حجاز
بگذارد و خودش به فلسطین بازگردد. آن حضرت نیز چنین کرد و در تورات فعلي در
سفر پیدایش 17/ 18، دعاي ابراهيم(علیه السلام) خصوصاً براي فرزندش مذكور است كه از
خداوند ميخواهد تا اسماعیل را زنده نگه دارد. در تورات كنوني ماجراي هاجر
و تشنگي اسماعيل با كمي تفاوت با روایات اسلامی در باب 21 از سفر پیدایش
مذكور است.
چرا خداوند به ذبح اسماعیل(علیه السلام) فرمان داد؟
ابراهيم(علیه السلام)
به سبب علاقهاش به اسماعیل، برای دیدار او و هاجر مکرراً به بیابان حجاز
می رفت، و از اينجا بود كه خداوند به او دستور داد که فرزندش را ذبح کند تا
از این محبت که باعث اين مشقّات وي شده، به اين سبب نزدیک است که او به
خدا مشرك گردد، پاك شود. ابراهیم(علیه السلام) پدر توحید است و علاقهاش به
اسماعیل(علیه السلام) واضحاً بدان سبب بود که او پدر نبی خاتم است. لهذا او پسرش
اسماعیل را گرامی میداشت.
و ابراهیم(علیه السلام) فرمان خداوند را اطاعت کرد ولی
چاقو (به امر خدا) گلوی نازک اسماعیل(علیه السلام) را نبرید. خداوند قرباني را از
ابراهيم(علیه السلام) قبول کرد و در پاداش کار بزرگش، طبق قرآن و تورات، به توسط
فرشتگان مقرب خود كه چندی بعد در هيئت سه مرد به منزلش آمدند به او مژده
داد که همسرش سارا اصلاح شده فرزندی خواهد آورد. سارا که طبق نقل تورات در
آن وقت نود ساله و در جوانی نیز نازا بود، همانجا سخن فرشتگان خدا را
«مضحکه» کرد و بر آن وعده خندید. فرشتگان او را ملامت کردند و لذا طبق
فرمان خداوند، آن پسر «اسحاق» نام گرفت، که معادل است با «إضحاک» و «مضحکه»
در زبان عربی.
مطابق تورات كنوني، اسماعيل(علیه السلام) در 86 سالگیِ ابراهیم(علیه السلام)
تولد شد و اسحاق(علیه السلام) در سن صد سالگی او به دنیا آمد. در قرآن مذکور است كه
آن فرشتگان بشارت تولد یعقوب(علیه السلام) فرزند اسحاق(علیه السلام) را نیز به ابراهیم(علیه السلام) داده
بودند. یعنی او آنقدر عمر خواهد کرد تا نوة خود را نیز ببیند.
ارج و قرب ابراهیم(علیه السلام) برای چیست؟
سفر
پیدایشِ تورات کنونی، در این خصوص که چرا ابراهیم(علیه السلام) در نزد خداوند ارج و
قرب دارد و چرا زمین فلسطین به او داده شده سخنی نمیگوید. اما در سفر پنجم
تورات از حضرت موسی(علیه السلام) در وقتی که قومش را تحذیر میداد نقل است که فرمود:
در دل خود گمان مبرید که خداوند به سبب عدالت و نیکویی تو این زمین
(فلسطین) را به شما بخشیده است بلکه این امر به دلیل نیکویی پدران تو یعنی
ابراهیم و اسحاق و یعقوب (علیهم السلام) بوده است (سفر تثنیه 9/ 4 تا 6 ـ
10/ 15).
در تورات مکرراً مذکور است که خداوند تا هزار پشت بر
مؤمنان رحمت میفرستد و از کافران و گناهکاران تا پشت چهارم عقوبت میکشد.
این مطالب جملگی صحیح است چنانکه فرمودهاند که رحمت خداوند بر غضب او
سبقت دارد. به همین سبب بود که بنیاسرائیل پس از تبعید به مصر در زمان
حضرت یوسف(علیه السلام)، بعد از چهار نسل به لطف خداوند و راهنمایی حضرت موسی(علیه السلام) به
فلسطین بازگشتند تا آن رحمتی را که خداوند به نسل حضرت ابراهیم(علیه السلام) مخصوص
کرده به ایشان نیز برساند. لهذا بنیاسرائیل طفیل وجود حضرت ابراهیم هستند و
حیات طیبة آنها در گرو سلوک در طریق حقّی است که ابراهیم(علیه السلام) آن را پیموده و
برای پیروانش هموار کرده است. متأسفانه اکثر یهودیان در این راه سلوک
نکردند و به پدرشان حضرت ابراهیم اقتدا ننمودند. لهذا به حکم خداوند گرفتار
عقوبتهای متعدد شدند و زمین فلسطین نهایتاً در سال 70 میلادی از ایشان
گرفته شد.
اینک از یهودیان و محققان تورات میپرسیم که ارج و قرب
حضرت ابراهیم(علیه السلام) در نزد خداوند به چه علت بوده است و چرا این مسئله در
تورات کنونی مذکور نیست؟ اینکه در تورات خداوند به حضرت ابراهیم فرموده
است: «من سپر تو هستم و اجر بسیار عظیم تو» (پیدایش 15/ 1) این «اجر عظیم»
خداوند چه بوده و به چه جهت به ابراهیم داده شده است؟
پاسخی که
نگارنده یافته این است که پاداش و اجر عظیم حضرت ابراهیم(علیه السلام) آن است که
خداوند موعود جهان را از نسل او خواهد فرستاد. این پاداش در ازای بتشکنی
ابراهیم(علیه السلام) به او عطا شده است. در تورات کنونی بت¬شکنی آن حضرت و جدلهاي
او با نمرود و قصد آن ملعون برای سوزانیدن ابراهیم(علیه السلام) مغفول است. لکن یکی
از محاجّههای آن حضرت با نمرود در خصوص نفی پرستش غیرخدا، در تلمود ایشان
مذکور است. این مسئله، نشان میدهد که علما و کاتبان ایشان، گرچه بت¬شکنی
حضرت ابراهیم(علیه السلام) را از تورات حذف کرده¬اند اما نمیتوانستهاند این حقیقت
را بالکل دور انداخته و فراموش کنند و لذا آن را در تلمود آوردهاند.
بنابراین اقوال قرآن مجید در اين خصوص صادق آمده و بايست قدر دانسته شود.
وفق
قرآن و تورات، خداوند ابراهيم(علیه السلام) را بعد از نبوت و آزمونهاي بسيار به
دوستي خود برگزيد و او به مقام «خليلالله» بار يافت. در قرآن علاوه بر
اينها مذكور است كه خداوند وي را «امام» تمام مردم جهان (بقره / 124) و
اسوة حسنة ايشان (ممتحنه / 4) قرار داده، و حضرت حق بدين وسیله ابراهیم(علیه السلام)
را در جهان شهرت بخشيد.
اهمیت ذبیح در چیست؟
اسلام
و یهودیت در اين قول متفقند که آن پیامبر خاتم، که روح شريفش اولين مخلوق
خداوند است و بزرگترین نبی خدا در زمين، رسالتش جهاني است و دين مباركش تا
قيامت باقي، در واقع مقرر گشته تا از نسل حضرت ابراهیم(علیه السلام) و پسر ذبیح او
به اين جهان بيايد. اما اختلاف نظر اين دو دين در این مسئله است كه آيا آن
ذبیح اسماعیل بوده است یا اسحاق؟
اگر قول يهوديان و تورات امروزي را
بپذيريم یعنی ذبيح «اسحاق» است و آن نبي خاتم بايد كه از نسل پسر او يعقوب
باشد، و از ميان قوم بنياسرائيل به این جهان بیاید. البته حضرت اسحاق پسر
ديگري به نام «عيصو» داشت كه از نسل وي قوم اَدوم پديد آمدند، اما اين قوم
در قرون بعد به سبب شرارتشان منقرض شدند. يهوديان معتقدند كه آن نبي
موعود، كه آنها او را ماشيح Messiah)) مينامند، هنوز زاده نشده است و آنها
منتظر ظهور وي هستند. در ميان اسباط دوازدهگانة يعقوب، يهودیان بیشتر از
همه به نسل حضرت داوود (كه از سبط يهودا بن یعقوب بود) اميد دارند تا
خداوند آن نبي را در میان اين نسل برانگيزد. چه اینکه اکنون فقط سه سبط از
اسباط یهود بر روی زمین زندگی میکنند یعنی سبط لاوی، یهودا و بنیامین. نُه
سبط دیگر به سان اقوام عاد، ثمود و لوط منقرض شدهاند.
اما اگر قول دين
اسلام را صادق بدانيم و آن ذبيح اسماعيل باشد، آنگاه حضرت رسولالله(صلی الله علیه و آله)
همان پیامبری است كه تمام انبياء وعدة آمدنش دادهاند. چنانكه از خود آن
حضرت نيز منقول است كه فرمود: أنَا ٱبنُ ٱبذَّبيحَيْن. از حضرت امام رضا(علیه السلام)
منقول است که مراد از اين دو ذبيح، حضرات اسماعيل و عبدالله بن عبدالمطلب
هستند كه هر دو در معرض ذبح بوده، به فضل خدا نجات يافتهاند. بنا بر اين
نظر، يهوديان و مسيحيان بايست به حضرت رسولالله(صلی الله علیه و آله) ايمان ميآوردند. و به
تبع ميتوان گفت كه تمام ظلمها و جنگهايي كه در زمين رخ داده و ميدهد
ريشه در همين عدم پذيرش دارد. به عبارت دیگر اگر یهودیان به جای دشمنی کردن
با حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله)، به آن حضرت ایمان میآوردند، هم خود در دنیا و آخرت
رستگار میشدند و هم صلح و رحمت در جهان گسترش مییافت.
مسيحيان در
اين ميانه اعتقاد دارند كه حضرت عيسي(علیه السلام) همان ماشيح موعود و آن نبي اعظم و
رسول خاتم است. يهوديان نهتنها اين را نميپذيرند بلكه به گزاف، حتي نبوت
حضرت عيسي(علیه السلام) را قبول ندارند و نعوذاً بالله او را يك نبي كذبه و انسان
دروغگو ميشمارند. در خصوص حضرت عیسی(علیه السلام) یهودیان تفریط میکنند و مسیحیان
افراط. افراط مسیحیان اولاً در این است که حضرت عیسی(علیه السلام) را پیامبر موعود و
آخرین پیامبر میدانند و ثانیاً او را همان خدای خالق جهان میخوانند.
بطلان ادعای دوم برای مسلمانان واضح است. لکن با مسیحیان که علی الرسم به
تصلیب عیسی(علیه السلام) اعتقاد دارند میتوان اینچنین استدلال کرد که چگونه میتوان
خدا را کشت و به مدت سه روز او را دفن کرد؟!
لکن ادعای ماشیح دانستن
عیسی(علیه السلام) مسئلهای قابل بحث است. مثلاً مواردي در همين اناجيل كنوني وجود
دارد كه به خلاف اين اعتقاد مسيحيان شهادت ميدهد. برای نمونه، حضرت
عيسي(علیه السلام) مطابق انتهاي باب 22 از انجيل متي با كاهنان و كاتبان يهود محاجّه
كرده است كه چرا شما بر خلاف قول خداوند به مردم اينچنين تعليم ميدهيد كه
آن نبي بايست از نسل داوود بيايد؟ آنگاه آن حضرت با استناد به عبارتی از
مزامير داوود (مزمور 110/ 1) براي كاهنان يهود استدلال فرمود كه ماشيح از
نسل داوود(علیه السلام) نخواهد آمد وگرنه داوود اینچنین نمیفرمود. در همانجا مؤکد
است که کاهنان نتوانستند پاسخی به او بدهند. لهذا حضرت عيسي(علیه السلام) كه از نسل
داوود است، به طريق اولي ماشيح نبوده و نيست. چه اينكه آن حضرت مشخصات
متعدد ماشيح را که در عهد عتیق (خصوصاً در صحیفه اشعیاء) آمده، دارا نبوده
است. مثلاً ماشيح يك نبيِ امّي و درس¬ناخوانده از ذرية ابراهيم(علیه السلام) و از
نسل ذبيح او است، صاحب شريعت (فقه) است، حكومت تشكيل ميدهد و براي استقرار
دين خدا جنگ ميكند، همسر دارد و فرزنداني كه پس از وي جانشينش ميشوند،
وحی او شفاهی است (بر خلاف تورات که مکتوب نازل شده است) که در دو مکان
مختلف بر او نازل میشود (مکه و مدینه)، و غيره.
ادعای یهود در ذبیح دانستن اسحاق باطل است
یهودیان
مطابق باب 22 از سفر پیدایش تورات کنونی، مدعی هستند که ذبیح اسحاق است.
اما این سخن موجب تناقضهای عدیدهای شده است. این خود موضوع یک مقالۀ مفصل
است و ما در اینجا به اهمّ آن اشاره میکنیم.
1.
در سفر پیدایش باب 22 مذکور است که خداوند به ابراهیم فرمود: «پسر یگانۀ
خودت یعنی اسحاق را به کوه موریاه ببر و ذبح کن». از آنجا که تورات کنونی
به ارشد بودن اسماعیل تأکید دارد پس «یگانه بودن» آن فرزند با «اسحاق» بودن
او ناسازگار است. اما از آنجا که «یگانه بودن» آن فرزند دو نوبت دیگر نیز
در همین باب مؤکد شده است لذا نتیجه میشود که کلمۀ «یعنی اسحاق را» توسط
کاهنان افزوده گشته است.
2. با
کمی تأمل دیده میشود که فصول تورات کنونی جابهجا شده است و ماجرای ذبح
که قبل از تولد اسحاق بوده به بعد از تولد او منتقل شده است تا بتوانند
اسحاق را ذبیح کنند. و این مسئله مشکلاتی را در تورات کنونی پدید آورده
است. مثلاً اینکه کوچ کردن هاجر و اسماعیل بعد از تولد اسحاق و قبل از ذبح
بوده است. در این وقت حضرت اسماعیل حداقل چهارده سال داشته است. اما در
توصیفاتی که در باب 21 سفر پیدایش از تشنگی هاجر و رو به موت بودن اسماعیل
آمده معلوم میشود که اسماعیل در این وقت کودکی خردسال بوده که مادرش او را
به آغوش حمل میکرده است (پیدایش 21/ 16 تا 18). ترتیب فصول و وقایع باید
اینچنین باشد: نازایی سارا، دعای ابراهیم، ازدواج با هاجر، تولد اسماعیل،
هجرت اسماعیل و هاجر، فرمان به ذبح، بشارت به فرزندی از سارا در پاداش
سربلندی ابراهیم به ذبح اسماعیل، تولد اسحاق. در تورات کنونی تولد اسحاق
بلافاصله به بعد از تولد اسماعیل انتقال یافته است در حالیکه فاصلۀ آن دو
واقعه چهارده سال بوده است.
3.
در دین یهود، فرزند نخست و محصول نخست زمین و احشام، باید برای خداوند
تخصیص یابد. لذا ذبح او به دستور خداوند امری معقول و پذیرفتنی است. و
فرزند نخست ابراهیم در واقع حضرت اسماعیل بوده است و حتی تورات کنونی نیز
بر این شهادت میدهد.
4.
باید توجه کرد که نخستزادۀ ابراهیم کیست؟ زیرا در یهود فرزند نخست اهمیت
فوق العاده دارد. تورات کنونی اذعان دارد وقتی که اسحاق به دنیا آمد
اسماعیل چهارده ساله بود. لکن در کمال تعجب میبینیم که بر خلاف معمول،
اصطلاح «نخستزاده» برای اسماعیل(علیه السلام) به کار نرفته است. یهودیان ممکن است
استدلال کنند که هاجر زن مکروهۀ ابراهیم بود لذا پسر او نخستزاده خوانده
نشده است. در جواب باید گفت که این سخن بر خلاف تورات کنونی است. زیرا در
سفر تثنیه 21/ 15 تا 17 آمده است که اگر مردی دو زن محبوبه و مکروهه داشته و
نخستزادۀ او از زن مکروهه به دنیا بیاید آن مرد نمیتواند حق نخستزادگی
را از آن فرزند خلع کند.
5. در
تورات کنونی، دو نوبت به نازایی سارا تصریح شده (پیدایش 11/ 30 ـ 16/ 1) و
در موارد دیگر آمده که نازایی به امر خدا است (خروج 23/ 26 ـ تثنیه 7/ 14)
و لذا سارا هم به همینطور به ابراهیم میگوید: «پس سارای به ابراهیم گفت
اینک خداوند مرا از زائیدن بازداشت. پس به کنیز من درآی شاید از او بنا
شوم. و ابراهیم سخن سارای را قبول نمود» (پیدایش 16/ 2). نتیجه میشود که
خداوند حضرت سارا را نازا کرده است تا نخستزادۀ ابراهیم(علیه السلام) از هاجر به
دنیا بیاید. بعد از سربلندی ابراهیم(علیه السلام) در ماجرای ذبح، خداوند برای پاداش
ابراهیم(علیه السلام) همسرش سارا را نیز بارور کرده است.
6.
خداوند به توسط سه فرشته که در هیئت سه مرد به خانۀ ابراهیم(علیه السلام) آمدند به
آن حضرت بشارت داد که سارا فرزندی خواهد آورد. اما سارا باور نکرده سخن
آنها را مضحکه نمود و لذا فرشتگان پسر او را «اسحاق» نام نهادند که معادل
است با «اضحاک» در زبان عربی (نگا. قاموس کتاب مقدس، مدخل اسحاق و نیز در
مقدمۀ کتاب). این واقعه نشان میدهد که حضرت سارا منتظر فرزند نبوده است و
وعدۀ خداوند به ابراهیم که در جوانی به او داده شده بود را با تولد
اسماعیل(علیه السلام) تحقق شده میدانست. اما یهودیان به گزاف مدعی هستند که اسحاق
همان پسر وعده است. پولس نیز در نامههای خود اینچنین ادعا میکرده است
(نگا. غلاطیان 3/ 19 ـ 4/ 28).
7.
دربارۀ کوه موریاه که مکان ذبح دانسته شده اختلاف نظر بسیاری در نسخ مختلف
تورات وجود دارد. به این ترتیب، یهودیان نه مکان ذبح را میدانند و نه
زمان آن را و نه شخص ذبیح را میشناسند. و ما مسلمانان میدانیم که حضرت
اسماعیل(علیه السلام) در دهم ماه ذیالحجه در نزدیکی کعبه قربان شد و خداوند آن عمل
را از او پذیرفت و این سنت از او باقی ماند تا هر حج کنندهای برای خداوند
قربانی تقدیم کند.
بیش از ده مورد دیگر نیز در تورات کنونی وجود دارد که
بر ذبیح بودن اسماعیل شهادت میدهد، مواردی که تخصصیتر است و از حوصلۀ
این مقال خارج. همچنین در تلمود دیده میشود که علمای یهود ظهور آخرین
پیامبر را در قرن پنجم یا ششم میلادی پیشگویی کردهاند (نگا. گنجینهای از
تلمود، باب 12)، که واضحاً نشان میدهد که آن پیامبر موعود حضرت رسول
الله(صلی الله علیه و آله) است و لهذا ذبیح حضرت اسماعیل(علیه السلام) بوده است.
ذبیح بودن اسماعیل(علیه السلام) در انجیل برنابا
در انجیل برنابا که انجیل تحریف نشدۀ حضرت عیسی(علیه السلام) است در خصوص ذبیح بودن اسماعیل اینچنین آمده است:
فصل
چهل و چهارم (1) آن وقت شاگردان گفتند: «ای معلم! در کتاب موسی چنین نوشته
شده که عهد با اسحاق بسته شده است.» (۲) یسوع آهی کشیده، جواب داد: «آنچه
نوشته شده همین است. (۳) ولیکن نه موسی نوشته و نه یوشع، (۴) بلکه احبار ما
نوشتهاند، آنان که نمیترسند از خدای. (۵) حق میگویم به شما، به درستی
که هر گاه به کار برید نظر را در سخن فرشته جبرئیل خواهید دانست خباثت
کاتبان و فقهای ما را. (۶) زیرا فرشته گفت: "ای ابراهیم! زود است که همۀ
جهان بدانند که خدای دوست میدارد تو را. (۷) ولیکن چگونه جهان بداند
محبّت تو را به خدای؟ (۸) به راستی واجب است بر تو اینکه بکنی چیزی از برای
محبّت خدای." (۹) ابراهیم پاسخ داد: "همانا اینکه بندۀ خدای آماده است تا
بکند هر آنچه را خدای میخواهد." (۱۰) پس خدای با ابراهیم به سخن درآمده
فرمود: "بگیر اولزادۀ خود را و بر کوه برشو تا پیش کنی او را به قربانی."
(۱۱) پس چگونه اسحاق اولزاده میشود؟ و حال آنکه چون او زاده شد، اسماعیل
هفت ساله بود؟» (۱۲) پس آن وقت شاگردان گفتند: «به درستی که خدعۀ فقها
هرآینه آشکار است. (۱۳) از این رو بگو به ما حق را. زیرا میدانیم که تو
فرستاده شده از سوی خدایی.» (۱۴) پس یسوع آن وقت فرمود: «حق میگویم به
شما، به درستی که شیطان طلب میکند همیشه باطل نمودن شریعت خدای را. (۱۵)
پس از این جهت به تحقیق امروز ناپاک نمودند او و پیروان او و ریاکاران و
بدکاران هر چیزی را. (۱۶) پیشینیان به تعلیم دروغ و پسینیان به زندگانی
بیباک. (۱۷) حتی اینکه تقریباً نزدیک است که حق یافت نشود. (۱۸) وای بر
ریاکاران! زیرا مدح این جهان از آنان، زود است برگردد بر آنها به اهانت و
عذاب در دوزخ. (۱۹) بدین جهت به شما میگویم، به درستی که رسول خدای
نیکوییای است که مسرور میسازد هر آنچه را که ساخته است خدای تقریباً.
(۲۰) زیرا زینت داده شده است به روح دانش و مشورت، (۲۱) روح حکمت و
توانایی، (۲۲) روح خوف و محبت، (۲۳) روح اندیشه و میانهروی. (۲۴) زینت
داده شده است به روح محبت و رحمت، (۲۵) روح عدل و پرهیزگاری، (۲۶) روح لطف
و صبر، که گرفته است آنها را از خدای، سه برابرِ آنچه عطا فرموده به سایر
خلق خود. (۲۷) چه با سعادت است زمانی که زود است بیاید در آن زمان به سوی
جهان. (۲۸) مرا تصدیق کنید، که دیدم او را و تقدیم کردم برای او احترام را،
چنانکه دیده است او را هر پیغمبری. (۲۹) زیرا خدای عطا میکند به ایشان
«روح او» را به نبوت. (۳۰) چون دیدم او را، از تسلّی پر شده، گفتم: "ای
محمد! خدای با تو باد و مرا لایق آن نمایاد که دوال نعل تو را باز کنم،
(۳۱) زیرا هرگاه به این افتخار برسم، خواهم شد پیغمبری بزرگ و قدوس خدای."»
(۳۲) چون یسوع این بفرمود شکر خدای نمود.
در خصوص این سخن حضرت
عیسی(علیه السلام) که هر پیغامبری در واقع حضرت رسول الله(صلی الله علیه و آله) را دیده است به آیات 81
تا 83 از سورۀ آلعمران مراجعه کنید و پیمان محکمی که خداوند از انبیائش
گرفته تا آن حضرت را یاری کنند.
حکمت قربانی از انجیل برنابا
حسن
ختام ما باز هم از سخنان حضرت عیسی(علیه السلام) خواهد بود که در جواب پرسش یک کاهن،
کاتبان و علمای یهود را ملامت میکرد که شما ظاهر دین را گرفته و باطن آن
را تهی کردهاید:
فصل شصت و ششم ...
(15) وای بر شما ای کاتبان و فریسیان! (۱۶) وای بر شما ای کاهنان و
لاویان! زیرا شما فاسد نمودید قربانی پروردگار را. (۱۷) تا حدّی که آنان که
آمدند تا قربانی خود را تقدیم کنند، اعتقاد دارند که خدای مانند انسان
گوشت پخته میخورد.
فصل شصت و هفتم
(1) زیرا شما به ایشان میگویید که حاضر سازید گوسفندان و گاوان و
برّههای خود را به هیکل خدای و مخورید همه را، بلکه بدهید بخشی را به خدای
خود از آنچه به شما داده است. (۲) لیکن شما خبر نمیدهید ایشان را از اصل
قربانی که آن شهادت زندگی است که انعام داده شده بر پسرِ پدرِ ما ابراهیم.
(۳) تا فراموش نشود ایمان و طاعت پدر ما ابراهیم با وعدههای استوار به
او، از طرف خدای و برکتی که او را بخشیده شده است. (۴) ولیکن خدای بر زبان
حزقیال پیغمبر میفرماید: "دور کنید از من این ذبایح خود را، به درستی که
قربانیهای شما نزد من مکروهند." (۵) زیرا که نزدیک میشود وقتی که تمام
شود در آن، آنچه تکلّم کرده است از او خدای ما بر زبان هوشع پیغمبر، که
فرموده: "به درستی که من قومی که غیرمختار است مختار نمیخوانم. " (۶) و
چنانکه حزقیال پیغمبر میفرماید: "زود باشد که خدای پیمان تازهای به عمل
آورد با قوم خود، که نیست مانند پیمانی که به پدران شما عطا فرموده بود.
(۷) پس وفا ننمودند به آن. و زود باشد بگیرد از ایشان دلی را که از سنگ است
و بدهد به ایشان دل تازهای. (۸) و زود باشد که همۀ این واقع شود، زیرا
شما اکنون به موجب شریعت او رفتار نمیکنید، و نزد شماست کلید و باز
نمیکنید، بلکه به شایستگی راه را میبندید بر آنان که بر آن رفتار
میکنند.» (۹) و آن کاهن خواست برود تا خبر دهد رئیس کهنه را، که در
نزدیکی هیکل ایستاده بود به همه چیز. (۱۰) ولیکن یسوع فرمود: «بایست، زیرا
جواب میدهم تو را از سؤالت»....1 . مشابه این دعا در قرآن مجید نیز آمده است، نگا. بقره / 125 تا 128 ـ ابراهیم / 37
2 . قرآن: هود / 71 ـ حجر / 53 ـ عنکبوت / 31 ـ الذاریات / 28 ـ تورات: سفر پیدایش 18/ 10
3 . سفر پیدایش 18/ 20
4 . قرآن: هود / 73 ـ الذاریات / 30 ـ تورات: سفر پیدایش 18/ 13 تا 15
5 . نگا. سفر خروج 20/ 5 و 6 ـ سفر تثنیه 5/ 9 و 10
6 . برشیت ربا 38/ 18. به نقل از دكتر ا. كُهِن، گنجينهاي از تلمود، ترجمۀ امیر فریدون گرکانی، بینا، تهران،1350، ص 28
7
. قرآن: نساء / 125 ـ عهد عتیق: 2تواریخ ایام 20/ 7 ـ اشعیاء 41/ 7 ـ عهد
جدید: رساله یعقوب 2/ 23. چون اعطای این لقب مهم از سوی خداوند به حضرت
ابراهیم(ع) در زمان خود آن حضرت رخ داده است لهذا میبایست در تورات موسی،
مذکور باشد که نیست. و این خود دلیلی است بر تحریف تورات امروزین و حذف
بسیاری از مطالب مکتوب در آن.
8 . عهد عتیق: صحیفة عوبدیا 18 ـ صحیفة ملاکی 1/ 3
9 . صدوق بن بابویه قمی، الخصال،ترجمۀ سید احمد فهری زنجانی، انتشارات علمیه اسلامی، تهران، بیتا؛ باب اوصاف دوگانه، حدیث 78؛ ص 65
منبع:مشرق