مهدی مقیمی
حضرت زینب (س)-مدح و ولادت
انتهای تمام جادّه ها
باز باید به تو رجوع کنم
کاش خورشید باشم و هر روز
در حریم شما طلوع کنم
شعر خود را اجازه ام بده تا
با سلامی به تو شروع کنم
سحر و صبح و ظهر و عصر و شب
السلام علیکِ یا زینب
السلام علیکِ یا همه کار
السلام علیکِ یا همه کس
السلام علیکِ در همه عمر
السلام علیکِ بر تو و بس
السلام علیکِ باز ، از نو
السلام علیکِ گفتم و پس
تو جواب سلام را دادی
که به این شکل در دل افتادی
بار دیگر سلام بر نورت
مبدأ عشق ، از ولادت توست
مثل زهرا سراسرت خیر است
کرم و لطف و عشق ، عادت توست
تو چنان در عبادتی بی بی
که عبادت پیِ عبادت توست
به خداوندیِ خدا سوگند
عشق تو کرده عشق را در بند
از همان ابتدا شدی آرام
تو به اعجاز رنگ و بوی حسین
وسط آن همه بهشتی رو
باز شد چشم تو به سوی حسین
بی گمان اینکه شد برادر تو
آبرو بود و آرزوی حسین
چشمت افتاد بر جمال جمیل
گریۀ تو به خنده شد تبدیل
جنس دلهایتان ز نور خداست
شده وابسته از همان اول
عشقتان عشقِ بی برو برگرد
شد از این دسته از همان اول
دلِ تو گشته با حسین ، یکی
غیر از او رسته از همان اول
از کمال تو خلق حیرانند
در دو عالم عقیله ات خوانند
واژهء شیرزن به نام شماست
بس که اسطوره شد دلاوریت
عاشقانه ترین وجودی تو
نقطۀ عطفِ عشق ، خواهریت
خواهری کرده ای برای حسین
شده ثابت به او *برادریت*
با تو تنها نه اینکه خواهر داشت
پدر و مادر و برادر داشت
مثل زهرا برای پیغمبر
بودنت افتخار حیدر بود
دختری بهتر از هرآنچه که هست
بر علی اینچنین مقدر بود
اقتدار تو بعد کرببلا
لحظه لحظه چو فتح خیبر بود
متحیر شدم ازین وجنات
هدیه بر توهزار تا صلوات
گوئیا وارث ابالفضلی
که شده دشمنت زمین گیرت
خطبه خواندی عجب علی گونه
کوفه لرزید وقت تکبیرت
اثر صحبتت به مثل علیست
کوفه و شام تحت تأثیرت
پشت دروازه خطبه تا خواندی
پشت ابن زیاد لرزاندی
ظاهرِ شمرها عوض شده است
دشمنان تو از همان نسلند
ریشه یابی اگر کنیم ، دقیق
به سنان و به حرمله وصلند
کینه ها منشأش ز کرببلاست
و کپی ها برابرِ اصلند
دورِ خود شمر اگر چه پُر داری
غم مخور تا حبیب و حُر داری
تابعیَّت به ما بده زینب
تا بگوییم تابع حرمیم
حرمت بس که با صفاست همه
صبح تا شب مُراجِعِ حرمیم
با تمام وجودمان بی بی
تا قیامت مدافع حرمیم
شیعیانند خادمان حرم
خادمان نه مدافعان حرم
داعشیهای سنگدل بروید
پای جایِ دگر وسط بکشید
حرم زینب است آخر خط
دست ازین بازیِ غلط بکشید
تا نگردیده شیعه دیوانه
دورِ این بارگاه خط بکشید
ما روی این حریم حساسیم
جاش ، باشد تمام ، عباسیم
***************************
مهدی مقیمی
هست ساحل زینب و تفسیر دریا زینب است
غم ز طوفان نیست در دلهای ما تا زینب است
اولین ام ابیها حضرت صدیقه بود
شک ندارم دومین ام ابیها زینب است
هست ناموس علی بی شبهه ناموس خدا
کیست ناموس علی و حقتعالی، زینب است
هر قدم لحظه به لحظه در تمام زندگی
ذکر زینب یا علی ذکر علی یا زینب است
منعکس گردیده مادر در وجود دخترش
حق و الانصاف باید گفت زهرا زینب است
اوست جان حیدر و زهرا و پیغمبر لذا
مومنون و کوثر و اخلاص و طاها زینب است
نَقل یک روح و دو پیکر هست زینب با حسین
او سراپایش حسین و این سراپا زینب است
جان عالم از حسین و جان او خواهر بُود
پس تو دنبال چه می گردی مسیحا زینب است
کوفه را لرزاند با صوت رسای حیدری
شیر زن تر از تمام شیرزنها زینب است
ارث حیدر را به میدان برده در میدان شام
لا فتی الّا علی مُنجر به الّا زینب است
مرقدش هیهات آسیبی ببیند در دمشق
چونکه خط قرمزِ طوفان سقا زینب است
" لیس للانسان الّا ما سعی " پس سعی کن
دامن او را بگیری حشرِ ما با زینب است
***************************
علی اکبر لطیفیان
راضى شده بودیم به املاى محمد
اما نرسیدیم به معناى محمد
هر آنچه که دارند رسولان, همه دارند
از معجزه ى خاک قدمهاى محمد
مولاست همان رحمت امروز پیمبر
زهراست همان رحمت فرداى محمد
تفسیر کمالات جلالى على بود
لاحول و لا قوه الاى محمد
این وحدت محض است و دوئیت به میان نیست
خوابید اگر شیرخدا جاى محمد
اسلام محمد به جز اسلام على نیست
منهاى على, یعنى: منهاى محمد
در آینه فاطمه دیده است خودش را
بنشسته محمد به تماشاى محمد
***************************
مهدی علی قاسمی
ماه زهرا تا که کردی تو در این ماه حلول
شمس با دیدن نورانیتت کرد افول
پای گهواره تو سجده کند جبرائیل
بوسه بر دست تو امشب زده زهرای بتول
پای مدح تو به عالم همه حیران هستیم
در مقامات تو سرگشته و ماتند عقول
بی وضو دست نباید بزنم بر نامت
عصمت مطلقه دارید همانند رسول
حتم دارم به دلش نام شما را هم برد
توبه ی آدم اگر پیش خدا گشت قبول
مظهر نام حسین است به عالم نامت
«یا حسین» از دم ِ «یازینب» ما کرد حلول
کار و بارش شده بیچارگی و در به دری
هرکسی که زگدایی درت کرد عدول
بی توسل به شما روز و شبم هست خزان
می شود رزق ، در عالم به نگاه تو نزول
زینت اهل سما ، زینت مادر ، زینب
زینِ اب ، زینِ نبی ، زینِ برادر ، زینب
شیعیان در دلشان حب تو دارند همه
خانواده ، پدر و مادر و فرزند همه
از درِ خانه ی تو فیض رسیده است به ما
با نگاه تو شدیم عبد خداوند همه
هرکجا کار گره خورد خدا را دادیم...
...به نخ چادر مشکی تو سوگند همه
کوری چشم حسودان به زمین چرخاندند
دور تو ، دور سر فاطمه اسپند ، همه
خمسه ی طیبه با دیدن رویت امشب
در میان دلشان آب شده قند ، همه
زینت حیدری و آینه ی زهرایی
آمده برلب عشاق تو لبخند ، همه
در دفاع از حرمت نام تو را حک کردیم
روی هر چفیه و پیراهن و سربند ، همه
شهدای حرمت شیعه ی ناب علی اند
دشمنان حرمت نطفه حرام اند همه
جان ارباب نگاهی تو بر این نوکر کن
این گدا را به دفاع از حرمت پرپر کن
***************************
حسن لطفی
تضمینی از شعر مرحوم منزوی
آیِنه در آیِنه نورِ مُکَرَم زینب است
جلوه در جلوه تجلیاتِ خاتم زینب است
خطبه در خطبه امیرالمؤمنین دَم زینب است
زُهره در زُهره ظهورِ اسمِ اعظم زینب است
آنکه با عشقِ حسینی گَشته همدم زینب است
با مُسَمَط با قصیده با غزل با مثنوی
صائِبی از اصفهان و بیدلی از دهلوی
جودی و یَغما و نَیِر شهریار و مولوی
می بَرَد اما دلم را مصرعی از مُنزوی
این حسین تنها یک عاشق دارد آن هم زینب است
نامِ او پُر کرده عالم را حجابش بیشتر
خُطبه اش بنیان کَن و فصلُ الخِطابش بیشتر
غیرتش مبهوت ساز است،انقلابش بیشتر
محملش دارد تماشا و رکابش بیشتر
گفت با عباس پُشتیبانِ پرچم زینب است
شمع اگر این است دل پروانه باشد بهتر است
مِی اگر این است پُر پیمانه باشد بهتر است
سر اگر خاکِ درِ میخانه باشد بهتر است
عقل در توصیفِ او دیوانه باشد بهتر است
در شهامت برتر از سارا و مریم زینب است
عشق وقتی می تپد عاشق پرستو میشود
دستِ عاشق زود از حالِ دلش رو میشود
هر که با خورشید شد آیینه ی او میشود
دخترِ شاهِ نجف هم شاه بانو میشود
یک تن اما حامیِ ناموسِ عالم زینب است
از همان اول خدا میخواست او را شُد حسین
اصلاً او با اولین پلکِ تماشا شُد حسین
فاطمه شُد مرتضی شُد پیش از آنها شُد حسین
گرچه نامش بود زینب بعدش اما شُد حسین
او حسین است و حسینش هم مُسَلَم زینب است
گرچه بر بال و پرِ خود سلسله دارد هنوز
او که باشد سایبانی قافله دارد هنوز
میرود پشتِ برادر فاصله دارد هنوز
با سرِ هر زلفِ او صدها گله دارد هنوز
آنکه ریزد در فراغت اشک ماتم زینب است
***************************
ولی الله کلامی زنجانی
بیا ای دل به درد شیعه درمان می کند زینب
حسینش داده دم معجز نمایان می کند زینب
اگر با نیت فیض آمدی طوبا به اقبالت
تو را بر سفره عباس مهمان می کند زینب
من از قطره کمم اما به دریا ناز خواهم کرد
که مور بی بضاعت را سلیمان می کند زینب
پیام زینبیه این بُود بعد از صد و ده قرن
یزیدی مسلکان را خانه ویران می کند زینب
معین عترت است این محیی آیات عاشورا
چو زهرا مادرش تبلیغ قرآن می کند زینب
هراس افتاده بر قلب یهود از قهر حزب الله
که یاری بر کفن پوشان لبنان می کند زینب
الا سرباز عاشورا بگو لبیک یازینب
اگر مشکل به کارت هست آسان می کند زینب
***************************
سید حجت بحرالعلومی
ولادت-مصائب
خوب است که از زینب کبری بنویسم
از حضرت صدیقه ی صغری بنویسم
تا نقش ببندد به دلم نام عقیله
از آمدن دختر زهرا بنویسم
از حال و هوای قدم تازه رسیده
از پشت در و جمع گداها بنویسم
با کسب اجازه بنویسم خود زهرا
یا روی زمین شاخه طوبی بنویسم
وقتی شده چون فاطمه سر تا قدم او
شاید بشود ام ابیها بنویسم
تنها نه فقط چشم مدینه شده روشن
از روشنی چشم دو دنیا بنویسم
من منتظرم حضرت جبریل بیاید
یک اسم پر از عطر و مسما بنویسم
جبریل کنار پر قنداقه رسیده
باید ملکی محو تماشا بنویسم
حالا که رسیده به علی مژده ی مولود
بگذار که من زینت بابا بنویسم
بانو به خدا زیر قدمهای تو جنت
دستان تو را عرش معلی بنویسم
وقتی که به لبهای حسین آمده لبخند
بد نیست که یک چند تمنا بنویسم
هر چند که دیریست تمنای من این است
از کرببلای شده امضا بنویسم
حالا که مبدل شده لبخند به گریه
یک قطره ی درد از همه دریا بنویسم
با اینکه محال است جدایی ز حسینت
مجبور شدم واژه ی تنها بنویسم
از عصر غم انگیز وداع تو به گودال
با راس روی نیزه تسلی بنویسم
هنگام غروب است نه سر مانده نه پیکر
از پیرهن رفته به یغما بنویسم
ماندم به خدا از تو و از غارت خیمه
یا دختر جا مانده به صحرا بنویسم
باید بروم علقمه با حضرت زهرا
جا مانده ای از پیکر سقا بنویسم
اینجاست که دیگر قلمم تاب ندارد
از بی کسی ات در دل اعدا بنویسم
***************************
رضا اسماعیلی
در جهـان، مهر حقیقت، زینب است
مشعل صبح هدایت، زینب است
دختر بانوی آب و آفتاب
محرم اسرار عصمت، زینب است
کهکشان عشق و ایثار و کمال
تابش مهر فضیلت زینب، است
آسمان سروری را او رسول
لایق عقد نبوت، زینب است
خطبه خوان خون، زبان مرتضی
ذوالفقار عشق و غیرت، زینب است
بر مشام کوفه ی رنگ و فریب
بوی توفان قیامت، زینب است
خواهر توفان سرخ کربلا
مادر صبر و مصیبت زینب است
بحر درد و کوه داغ و عرش زخم
ارتفاع استقامت، زینب است
وصف زینب، وصف یک ناممکن است
عاشقان! تفسیر حیرت، زینب است
من کجـا و وصف این خاتون، غزل !
فصل شرح بی نهایت، زینب است
***************************
قیصر امین پور
دلش دریای صدها کهکشان صبر
غمش طوفان صدها آسمان ابر
دو چشم از گریه همچون ابر خسته
ز دست صبرِ زینب، صبر خسته
صدایش رنگ و بویی آشنا داشت
طنینِ موج آیات خدا داشت
زبانش ذوالفقاری صیقلی بود
صدا، آیینه ی صوت علی بود
چه گوشی می کند باور شنیدن؟
خروشی این چنین مردانه از زن
به این پرسش نخواهد داد پاسخ
مگر اندیشه ی اهل تناسخ :
حلول روح او، در جسم زینب
علی دیگری با اسم زینب
زنی عاشق، زنی اینگونه عاشق
زنی، پیغمبرِقرآن ناطق
زنی، خون خدایی را پیمبر
زن و پیغمبری ؟ الله اکبر !
************************************تو کیستی نایبة الحیدری
فاطمه را فاطمه ی دیگری
دوازده امام معصوم را
عمّه ای و دختری و خواهری
تو در مقام صبر و حلم و رضا
خدا گواه است که پیغمبری
تو زینبی زینت اُمّ و ابی
تو افتخار پدر و مادری
تو در چهل صجنه ی ایثار و صبر
با پسر فاطمه همسنگری
تو میوه ی درخت شرم و حیا
تو صدف عفاف را گوهری
تو پا به پای مادرت فاطمه
روز جزا شفیعه ی محشری
تو در شجاعت و شهامت، حسین
تو آسمان صبر را محوری
تو باب زهرایی و باب الحسین
تو بر حوائج خلایق دری
تو روز تنهایی خون خدا
نه یک نفر یار که یک لشکری
تو از منای سرخ کرب و بلا
حسین را بهین پیام آوری
تو دختر فاطمه یا فاطمه
تو کوثرِ کوثر، یا کوثری
تو یک زنی یک زن مرد آفرین
تو یک حسینِ کربلا پروری
تو خانه دار خانه ی فاطمه
تو نخل امّید علی را بری
تو. بعد فاطمه برای علی
فاطمه ای، گر چه بر او دختری
تو روضه خوان گودی قتلگاه
تو حنجر بریده را زائری
تو باعث نجات جانِ حسین
کنار کشته ی علی اکبری
تویی که با قامت افراشته
سفینة النجاة را لنگری
تو شیر دخت شیر پروردگار
تو یادگار فاتح خیبری
تو با تحمّل همه داغ ها
امام عصر خویش را یاوری
تو گل نیلوفر یاس کبود
تو آفتاب فاطمه منظری
تو حوری حوراء الانسیه
تو از همه فرشته گان بهتری
تو روح تفسیر حسین و حسن
محمّدی، فاطمه ای، حیدری
تو باغبان باغ صبر و رضا
تو داغدار لاله ی پرپری
تو در خرابه های تاریک شام
چراغ جاودانه، روشنگری
تو در چهل منزل تا شهر شام
خطیب گویای چهل منبری
تو با خصال و خوی زهرائی ات
دل از حسین فاطمه می بری
تو مریم دو قطعه قطعه مسیح
تو مادر دو کودک بی سری
تو با همان جلالت پنج تن
دوازده امام را مظهری
تو اسوه ی زنان آزاده ای
نه، تو به مردان جهان رهبری
تو کوه شعله در دل «میثمی»
تو در تمام سینه ها آذری
غلامرضا سازگار
*******************************
با درد آمدیم و به دنبال مرهمیم
کیسه به دوش کوچه ی این نسل آدمیم
ما را نوشته اند گدایان اهل بیت
پس بی دلیل نیست که سلطان عالمیم
از لطف مادری است به ما راه داده اند
صد شکر دور سفره ی مهری فراهمیم
شیرینی محبت شان را چشیده ایم
با اذن فاطمه همه سلمان و محرمیم
اینجا به یک نفس همه عیسی شوند و ما
عمری نفس نفس زده محتاج آن دمیم
بیت علی است ، چشمه ی تسبیح داوری
با این سرا بهشت ندارد برابری
با جلوه ی محول الاحوال دیگری
امروز داشت بیت علی حال دیگری
حال فرشته های خداوند دیدنی است
مستانه می زنند پر و بال دیگری
زهرا ؟ علی ؟ نبی ؟ نه ... خدا نام او نهاد
زینب گرفت نام ، به اجلال دیگری
حتی به دیدن حسن اشکش ادامه داشت
انگار چشم اوست به دنبال دیگری
تا گودی گلوی حسین را نگاه کرد
پر زد دلش به منظر گودال دیگری
آیات عاشقی است که الهام می شود
با دیدن حسین چه آرام می شود
معشوق و عاشقند کنون روبروی هم
هر دو شدند مست شراب از سبوی هم
گنجینه های عرش سرازیر شد به خاک
تا وا شدند چشم دو دلبر به روی هم
از دو بدن عروج به یک روح می کنند
وقتی که می کشند نفس از گلوی هم
لبخند می زنند ولی گریه می کنند
از حال می روند دمادم ز بوی هم
باشند زیر سایه ی هم تا که زنده اند
دارند هر دو در سرشان آرزوی هم
باید که ما ز کوثر و زمزم وضو کنیم
از زینب و حسین سپس گفتگو کنیم
طوفان ظهور زلف پریشان زینب است
دریا نماد قلب خروشان زینب است
تاریخ و صفحه های طلاکوب آن هنوز
برجسته از درخشش دوران زینب است
امروز اگر قیام حسینی نتیجه داد
مدیون خطبه های درخشان زینب است
با صبر او سپاه مخالف اسیر شد
ایوب نیز واله و حیران زینب است
نامش به دست مالک دوزخ نمی رسد
آن کس که جزء خیل محبان زینب است
ما دوستدار زینب کبرای حیدریم
ما خاک پای دختر زهرای حیدریم
بالش شکست و او پر خود را نگاه داشت
بالاتر از همه سر خود را نگاه داشت
او هرچه غم کشید نیفتاد بر زمین
تا نهضت برادر خود را نگاه داشت
چادر به سر ، نقاب به رخ ، تا زمان مرگ
ارثیه های مادر خود را نگاه داشت
نا محرمی نگاه به سویش نمی کند
هر بانویی که سنگر خود را نگاه داشت
زینب همان کسی است که مانند فاطمه
آتش گرفت و معجر خود را نگاه داشت
بر دست غیر رشته ی معجر نداده است
تا سوختن به پای حجاب ایستاده است
ذکر علی الدوام تو غیر از حسین نیست
سر رشته ی کلام تو غیر از حسین نیست
پیوند خورده اند به هم " زینب و حسین "
پس هم ردیف نام تو غیر از حسین نیست
حتی بهشت هم به همین نور روشن است
خورشید روی بام تو غیر از حسین نیست
با نام دلبرت سخن آغاز می کنی
هر صبح السلام تو غیر از حسین نیست
از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام
در خطبه ها پیام تو غیر از حسین نیست
دین جان گرفته است به ایمان تو فقط
تکمیل شد به موی پریشان تو فقط
عصمت تنیده است به تار نقاب تو
عفت بها گرفت ، ز پود حجاب تو
برداشتی ، گذاشت زمین هرچه فاطمه
مانند مادرت شده رنگ و لعاب تو
حفظ قیام کرب و بلا با تو بود و بس
اسلام بیمه شد به تو و انقلاب تو
حتی خیال هم سخنی با تو کس نداشت
با بودن برادر عالیجناب تو
تا مسجد النبی به زیارت تو رفتی و ...
عباس بود تا که بگیرد رکاب تو
یک روز هم رسید که تو باورت نبود
بالا سر تو سایه ی آب آورت نبود
رضا رسول زاده
********************
باز هم شهر مدینه شب رؤیایی داشت
یاس حیدر به برش غنچه زیبایی داشت
متولد شده بود آینه حجب و حیا
دختری که دم او هیبت مولایی داشت
بسکه از آمدنش چشم علی روشن شد
باز حیدر هوس خواندن لالایی داشت
مانده بودم چه بگویم بخدا این نوزاد
دختری بود که صد آینه آقایی داشت
عشق باباست به دختر همه اش کار دل است
بی سبب نیست که بابا تب بالایی داشت
یاسمن منتظر آمدن دلبر بود
علت این بود اگر دیده دریایی داشت
یک نفرگفت حسین آمد و او غوغا کرد
ناگهان دیده نورانی خود را واکرد
آمده آینه حضرت زهرابشود
آمده زینت جان و دل بابا بشود
دختر فاطمه و ام ابیهای علیست
پس عجب نیست که او زینب کبری بشود
نام زینب که می آید به خدا جا دارد
کوه دریا شود و موج زنان پا بشود
می تواند همه دم با نظر فاطمی اش
هرکسی را که نظرکرد مسیحا بشود
شب میلاد قرار دل ارباب حسین
نامه ام را برسانید که امضا بشود
این چنین دختری از فاطمه باید هم که
آبروی نسب آدم و حوا بشود
شوری افتاده به هردلکه بیانش سخت است
هرکسی نوکر زینب بشود خوشبخت است
او که عشق پدر حضرت زهرا را داشت
خلق و خوی پسر حضرت زهرا را داشت
متولد شد و شیرینی این دنیا شد
آنکه نامش شکر حضرت زهرا را داشت
به دل حیدر کرار جلایی بخشید
آنکه نامش اثر حضرت زهرا را داشت
ازبزرگی نگاهش همگی فهمیدند
اینکه زینب جگر حضرت زهرا را داشت
مرتضی مست خدا شدکه گلش را بویید
دید عطر سحرحضرت زهرا را داشت
ازگدا پروری و خانمی اش شد معلوم
اینکه دستش هنر حضرت زهرا را داشت
بی سبب نیست که زهرا می کوثر می خواست
ازخدای خودش این مرتبه دختر می خواست
دختر شیرخدا آینه شیرخداست
دختر فاطمه والله که دریای حیاست
بعد زهرا بخدا در ادب و علم و حجاب
پرچم زینب کبراست که خیلی بالاست
زینب آن بانوی با عزت و والایی که
یکی از پابه رکابان حریمش سقاست
جگری نیست کسی را که کشد معجر او
چون که او بنت علی شیرزن کرببلاست
آنقدر مثل پدر مست خداوند شده
که شهادت همه جا درنظر او زیباست
وای اگر قصد کند خطبه بخواند زینب
زود ثابت بکند دشمن زینب رسواست
از لب خطبه او در و گهر می ریزد
تیغ بردارد اگر یکسره سر می ریزد
دست او بسته شد و حوصله او سر رفت
لب گشود و همه گفتند علی منبر رفت
گفت لاحول ولا قوه الا بالله
همه گفتند که مولابه سوی خیبر رفت
همه گفتند که او تیغ دمش حیدری است
ذهن ها سوی سخن پروری حیدر رفت
ذوالفقاری که به لب داشت در آمد زغلاف
خطبه آغاز شد و آبروی لشگر رفت
آنقدر گفت که افتاد یزید از تختش
آنقدر گفت که شیطان زمانه در رفت
آنقدر گفت که دلهای همه روشن شد
آنقدر گفت که اشک همه آنجا سر رفت
ناگهان در وسط گریه و اشک مردم
مردی از جای پرید و طرف یک سر رفت
چشم زینب به سرسوخته یار افتاد
فکر آن روز که رفته سربازار افتاد
مهدی نظری
********************
گفتم از کوه بگویم قدمم می لرزد
از تو دم می زنم اما قلمم می لرزد
هیبت نام تو یک عمر تکانم داده ست
رسم مردانگی ات راه نشانم داده ست
پی نبردیم به یکتایی نامت زینب
کار ما نیست شناسایی نامت زینب
من در ادراک شکوه تو سرم می سوزد
جبرئیلم همه ی بال و پرم می سوزد
من در اعماق خیالم ... چه بگویم از تو
من در این مرحله لالم چه بگویم از تو
چه بگویم؟! به خدا از تو سرودن سخت است
هم علی بودن و هم فاطمه بودن سخت است
چه بگویم که خداوند روایتگر تو است
تار و پود همه افلاک نخ معجر توست
روبروی تو که قرآن خدا وا می شد
لب آیات به تفسیر شما وا می شد
آمدی تا که فقط زینت مولا باشی
تا پس از فاطمه صدیقه صغری باشی
آمدی شمس و قمر پیش تو سو سو بزنند
تا که مردان جهان پیش تو زانو بزنند
چشم وا کردی و دنیای علی زیبا شد
باز تکرار همان سوره ی " اعطینا " شد
عشق عالم به تو از بوسه مکرر میگفت
به گمانم به تو آرام پیمبر می گفت:
بی تو دنیای من از شور و شرر خالی بود
جای تو زیر عبایم چقدر خالی بود
سید حمیدرضا برقعی
********************
غالباً آن گذري كه خطرش بيشتر است
ميشود قسمت آن كه جگرش بيشتر است
قیمت عبد به افتادن در سجاده ست
سنگ فرش حرم دوست زرش بيشتر است
خانه اي هست در اينجا كه كريم اند همه
سرِ اين كوچه اگر رهگذرش بيشتر است
دل ما سوخت در اين راه ولي ارزش داشت
هركه اينگونه نباشد ضررش بيشتر است
بي سبب نيست كه آواره ي هر دشت شديم
هر كه عاشق شود اصلاً سفرش بيشتر است
هرگدايي برسد لطف كه دارد، اما
به گدايان برادر نظرش بيشتر است
همه گفتند خدیجه ست ولی ما دیدیم
در جمالش كه جلال پدرش بيشتر است
وسعت روح بدن را به فنا ميگيرد
غير زينب چه كسي دردسرش بيشتر است
**
قصد كرده است خدا جلوه ي ديگر بكشد
سوره يِ مريمي از سوره يِ كوثر بكشد
بگذاريد همين جا به قدش سجده كنم
نگذاريد دگر كار به محشر بكشد
دختر اين است اگر، فاطمه پس حق دارد
از خداوند فقط مِنَّت دختر بكشد
مادر دَهر نزائيد و نخواهد زائيد
آنكه را از سر اين آينه معجر بكشد
بالِ جبريل به اين قُبه تمايل دارد
تا دمشق هست چرا جاي دگر پر بكشد؟!
زينب آنقَدر بزرگ است كه آماده شده است
يكسره جام بلاي همه را سر بكشد
قبل از ايني كه خودش جلوه كند آماده ست
عالمي را به تماشايِ برادر بكشد
علی اکبر لطیفیان
********************
با نام عشق، نام خدا، عشق نام تو
دارم شروع می شوم از فیض عام تو
بر دستهای هرکه رسیدی دلش شکست
غم را چکانده اند مگر بین کام تو؟
تو آمدی عصاره ی این پنج تن شدی
ای مظهر خدایی عصمت مرام تو
مثل خدیجه هستی تو وقف می شود
یعنی که دینمان شده مدیون نام تو
از جانب خدای تمامی یاسها
واجب شده برای همه احترام تو
قائم مقام فاطمه ی خانه ی علی
تندیس صبر! عالمه ی خانه ی علی
ای قلّه ی نجابت توحید جایتان
تا آسمان کشیده شده ردّ پایتان
باران هم از لطافتتان حرف می زند
وقتی نزول می کند از چشم هایتان
طوفان نور بال و جبرئیل ریخت
در اولین شب حرم کبریایتان
ای سایه ی ندیده شده، آیه ی حجاب
ارث نجیب فاطمه بوده حیایتان
حالا که بر رسالت محمل نشسته اید
مائیم و خطبه های پس از کربلایتان
دلواپس نگاه حسن ای تب حسین
بنیانگذار عشق، تو ای زینب حسین
مضمون من به قدّ شماها نمی رسد
ذهن حقیر قطره به دریا نمی رسد
از معجزات سوره ی مریم لبالبم
با این همه دوباره مسیحا نمی رسد
ای قبله گاه شمع، از این پس به دست توست
آتش اگر به پیکر پروانه می رسد
چشمان من نشسته سر راه محملت
یا می رسد به پای شما یا نمی رسد
هر دختری که زینب کبری نمی شود
هر دختری به دامن زهرا نمی رسد
آغوش گرم یاس فقط مستحقّ توست
حتی اگر خدات بخوانیم حق توست
سجاده ها دم سحرت را شنیده اند
باران چشمهای ترت را شنیده اند
آه ای قنوت وتر! تمام فرشته ها
توصیف های بال و پرت را شنیده اند
وقتی که حرف می زنی انگار خاطرات
طوفان خطبه ی پدرت را شنیده اند
این ابرهای گریه ی ما قبل کربلا
آن سایه های روی سرت را شنیده اند
پر اضطراب بودی و پروا نداشتی
جز ذکر یا حسین به لبها نداشتی
ای آیه آیه آیه ی تو سرگذشت غم
در رگ رگ جنون من آخر بزن قدم
می آیی از تنفس یک ظهر پر ز آه
ای جبرئیل خسته به طوفان گریه ام
هر قطره قطره اشک تو صد علقمه عطش
هر آه سینه سوز تو صد آسمان حرم
آئینه ی شکسته ی محمل! مسیح زخم
در کوچه های سنگدل کوفیان بدم
با چشم های خیس خودم می نویسمت
من تا ابد تلاطم دریای زینبم
از پشت آن نقاب نجیبت نگام کن
بر روضه های ابری خود مبتلام کن
قلبت تپید و سوره ی مریم شروع شد
تفسیر زخم های مجسم شروع شد
از پشت کوه های ازل با شعاع اشک
نامت طلوع کرد و از آن غم شروع شد
اندازه ی تمامی دنیا دلت شکست
از چشم تو مراثی ماتم شروع شد
از زینبیه سینه زنان تا لب فرات
خون گریه ی سلاله ی زمزم شروع شد
طوفان گرفت و دار و ندارت به باد رفت
پیراهن عزیز بهارت به باد رفت
دار و ندار آخرتان را گرفته اند
بر روی نیزه ها سرتان را گرفته اند
با تازیانه یکنفس از عصر تا به شام
بال و پر مطهرتان را گرفته اند
این لاله های سرزده از باغ مقنعه
سر تا به پای پیکرتان را گرفته اند
چیزی نمانده بر تن این آسمانِ زخم
پیراهن برادرتان را گرفته اند
بی شک اسیر شهر پر از رذل می شوی
وقتی بدون دست ابالفضل می شوی
علیرضا لک
********************
آنان که مشق اشک مرتب نوشته اند
با خط عشق این همه مطلب نوشته اند
آنان که بال گریه در آورده اند را
هم دوش انبیاءِ مقرب نوشته اند
این چند خط مختصر اما مفید را
هر روز خوانده اند که هر شب نوشته اند
تقدیر دو پیالۀ ما را هزار سال
پیش از شروع گریه لبالب نوشته اند
تکلیف چشم های مرا از همان نخست
از روی اشک حضرت زینب نوشته اند
یعنی که تشنگی ام از این مشرب است و بس
یعنی امام گریۀ ما زینب است و بس
ای دختر تجلی توحید آمدی
ای ماه! روی دامن خورشید آمدی
ای لاله ای که قبل شکوفایی ات حسین
هرگز چنین شکفته نخندید آمدی
هر چند در حجاب ولایت نهفته ای
روشن تر از تمام موالید آمدی
در خانۀ زمینی زهره از آسمان
ای ماه، ای ستارۀ ناهید آمدی
راهی دراز را به هوای برادرت
با صد هزار آرزو - امید آمدی
از نسل آفتابی و مهتاب در حجاب
پلکی بزن به روی برادر کمی بتاب
آیینه نیست این که نشسته برابرت
هم شکل توست، مثل پدر مثل مادرت
سیب بهشت، سیب علی، سیب فاطمه
یک نیمه اش تو هستی و نیمی برادرت
نور است و نور هر طرفی را نظر کنی
لذت ببر از این همه خورشید در برت
قلبت شبیه قبله نما دیده ی تو را
برده به سوی کعبۀ ابروی دلبرت
دختر شدی نه این که فقط خواهری کنی
باید برای اشک پدر مادری کنی
ای کام عرش تشنۀ یک ربنای تو
مشتاق حال راز و نیازت خدای تو
خالق یکی و عشق یکی و وفا یکی
نشنیده است گوش فلک هم دو تای تو
وقتی که رو به قبله کنی جلوه می کند
در آسمان هفتم حق رد پای تو
ما نه که بوده وقت نماز شبانه ات
چشم امام ملتمس یک دعای تو
هر کس شهید عشق تو شد زنده می شود
باید بمیرد آن که نمیرد برای تو
در قدر کس چنان تو جلیله نمی شود
هر بانوی عشیره عقیله نمی شود
چه کوچک است وسعت دنیا به چشم تو
کوچک تر از ستاره از این جا به چشم تو
تو از کدام پنجره دیدی که کربلا
هر "ما رأیت" بود "جمیلا" به چشم تو
انگار فصل بارش چشم تو دائمی ست
آخر که ریخت این همه دریا به چشم تو
در صورت سه ساله چه نقشی نشست که
شد زنده یاد صورت زهرا به چشم تو
مانند تو که طعم بلا را چشیده است؟
دوشت هزار بار مصیبت کشیده است
قلب قرار عرش خدا بی قرار توست
نبض نظام بخش جهان هم جوار توست
تو حیدر میان حجاب و رقیه هم
چون قاب عکس کوچک زهرا کنار توست
با نیم اشاره ات نفس زنگ اشتران
در سینه حبس شد اگر، از اقتدار توست
با خطبه کاخ ظلم و ستم را به هم زدن
یا کار مادر تو بود یا که کار توست
با تیغۀ حجاب تو دشمن شکست خورد
این جنگ تو، حماسۀ تو، کارزار توست
یک گوشه از روایتت آیات مریم است
روز ولادت تو شروع محرم است
هر آیه ای ز اشک تو یعقوب می شود
هر سوره ای ز صبر تو ایوب می شود
یاد طلوع غربتت افتاده ام اگر
تنگ غروب ها دلم آشوب می شود
بر مصحف جبین تو با خط سنگ ها
در شام عمق فاجعه مکتوب می شود
در مجلسی که سهم لبت خطبه خواندن است
سهم لب برادر تو چوب می شود
بانو دلم گرفته شبیه صدایتان
رخصت بده کمی بنویسم به جایتان
یا بر سر من، از سر نی، سایبان بده
یا بر بلند نیزه مرا آشیان بده
با گیسوی رها شده در دست بادها
از نی، مسیر قافله ات را نشان بده
جانم به لب رسیده، ولی جان نداده ام
گفتم به دل، که صبر کن و امتحان بده
نیزه سوار گشته ای و تند می روی؟
جا مانده ام، برای رسیدن، زمان بده
پایم دگر برای خودم نیست، باغبان!
بر ساقه های مرده ی من، باز جان بده
دیدم که گفت، چشم ربابت به نیزه دار
گهواره ی عزیز دلم را تکان بده
خون تو و حجاب من، ارکان کربلاست
کشتی به گل نشسته، مرا باد بان بده
محسن عرب خالقی
********************
می نویسم از تو یا زینب
ای علمدارکربلا، زینب
دختر صبر مرتضی ، زینب
هل اتی زینب انّما زینب
افتخار قبیله، یا زینب
السلام ای عقیله یا زینب
قاب قوسین عرش، معبر توست
اُو اَدنی، جمال منظر توست
کشتی کربلا، برادرتوست
لنگر آن، نخی ز معجر توست
باد هم سمت معجر تو نرفت
بی اجازه به محضر تو نرفت
ای نبوت به شأن زن، زینب
اسدالله بت شکن، زینب
فاطمه، حیدر و حسن، زینب
یک تنه، کل پنج تن، زینب
عمه جان امام های منی
بهترین احترام های منی
اول عرش ، جان ما ز تو بود
زنده اسلام با نماز تو بود
بس که محو خدا، نماز تو بود
حسرت انبیا، نماز تو بود
کربلا، مرحبا به تو گفته
التماس دعا به تو گفته
وقت اوجت، همه حقیر شدند
خطبه های تو بی نظیر شدند
همه ی کوفه، سر به زیر شدند
تو که نه، کوفیان اسیر شدند
کارهای پیمبری کردی
صد و ده بارحیدری کردی
ازهمین جا به گنبد تو سلام
به نگهبان مرقد تو سلام
به مقامات بی حد تو سلام
به سپاه زبانزد تو سلام
گر غباری رسد به قبر شما
زیر و رو میکنیم دنیا را
سالها ما به سر زدیم همه
با نگاه تو آمدیم همه
احدی و موحدیم، همه
مرجعی و مقلدیم، همه
پای درست خداشناس شدیم
ما همه کربلاشناس شدیم
سه برادر کبوترت بودند
بچه های برادرت بودند
راه بندان معبرت بودند
پاسبان های معجرت بودند
همه دور و بر شما، خانم
که مبادا به کوچه ها، خانم
به کجا کارها کشیده شده
سر بازارها کشیده شده
به پَرَت خارها کشیده شده
روی تو بارها کشیده شده
معجر سوخته، حجابت شده
گوشه ی آستین، نقابت شده
جواد پرچمی
********************
خوبان روزگار مسلمان زینبند
دیوانه حسین و پریشان زینبند
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
حتما کنیز و پیر غلامان زینبند
در جنت الحسین تمام حسینیان
هستند غرق ناز که مهمان زینبند
مرغان خوش صدای بهشتی تمامشان
بیچاره طنین حسین جان زینبند
هفتاد و چند کشته آقای کربلا
مردان آسمانی گردان زینبند
عباس با تمام جلال و ابهتش
بوده غلام حلقه به گوش و رعیتش
مدیون او کرامت صاحب کمال ها
شد نام او اجازه پرواز بال ها
یک شب بدون نافله از عمر او گذشت
این جمله را نوشته خدا در محال ها
کوری چشم خیره ابن زیاد ها
زیباست در نگاه ظریفش ملال ها
او مثل مادر و پدرش بی قرینه است
شرمنده می شوند ز وصفش مثال ها
شعرم به درد مدح و مقامش نمی خورد
زینب کجا و بازی این قیل و قال ها
دنیا شوند شاعر او باز هم کم است
مکتب نرفته عالمه ی هر دو عالم است
کعبه رقیب حرمت زینب نمی شود
عالم حریف هیبت زینب نمی شود
این ها که گفته اند ز عیسی مسیح ها
یک قطره از کرامت زینب نمی شود
تنها به احترام حسینش اسیر شد
هر عاشقی که حضرت زینب نمی شود
هر جا که حرف اوست همان جاست کربلا
در هر مکان که صحبت زینب نمی شود
باید به سوی عرش خدایش سفر کند
روی زمین رعایت زینب نمی شود
زینب اگر نبود محرّم نداشتیم
هیئت نبود ، این همه آدم نداشتیم
استاد حفظ منزلتش مجتبای او
ارباب ما ز ملتمسین دعای او
تا لحظه ی شهادت پیغمبر حرم
نشنیده اند غیر محارم صدای او
فرعون شام را سر جایش نشاند و رفت
موسی شد و شجاعت او شد عصای او
بوده سه سال حضرت ریحانه الحسین
شاگرد درس عفت و حجب و حیای او
حتی ز کودکان شهیدش نبرد نام
قربان نذر دادن بی سر صدای او
ما بندگان بی سر و سامان زینبیم
دیوانه ی نگاه دو طفلان زینبیم
وقتی غرور حیدری اش جلوه گر شود
هرکس که هست مرد خطر بی جگر شود
او دختر علی است همین جرم کافی است
تا در میان خیره سران در به در شود
تنها پیمبری است که باید چهل مسیر
با شمر ها و حرمله ها همسفر شود
بین حرامیان سپر هر اسیر شد
اما کسی نبود برایش سپر شود
با دست های بسته نمی شد به سر زند
سر را شکست تا کمی آرام تر شود
نفرین به دست آن که به او وحشیانه زد
ای خاک بر سرم به تنش تازیانه زد
محمد حسین رحیمیان
************************************
در گير و دارِ قافيه ماندن درست نيست
تنها غزل نوشتن و خواندن درست نيست
بايد که عاشقانه بلا را به جان خريد
پاي غم نگار، نماندن درست نيست
در کوي عشق صحبت دلداگي خوش است
حرف دگر ميانِ کشاندن، درست نيست
از دل حرم بساز و بگو يا اَنيسَنا
در سينه غير يار نشاندن درست نيست
حالا در اين حرم نظري کن ببين که کيست
دل خانه ي محبت محبوبه ي علي ست
گفتم علي دوباره لبم باده خوار شد
گفتم علي، درون دلم انفجار شد
گفتم علي، دلم به ثريا عروج کرد
بر شانه ي بُراق محبت سوار شد
گفتم علي، جواب شنيدم بلي بلي
دل مستجيرِ مرحمتِ مستجار شد
گفتم علي و سينه ي آشفته گُر گرفت
در شعله ي ولايت مولا دچار شد
از خاطرم کلام نفيسي خطور کرد
هرکس علي نگفت، گرفتار و خوار شد
سرّ خدا براي شما فاش مي کنم
زينب اگر که فاتحِ در کارزار شد
در کوچه هاي کوفه و ويرانه هاي شام
ذکرش چه بود، دشمن بي ريشه زار شد
يا قاهر العدوّ و يا والي الولي
يا مظهر العجايب و يا مرتضي علي
ساقي بيار باده که مخمور زينبم
محتاج جام باده ي پر زور زينبم
تارم اگر به غصه ي او زار مي زنم
چشمم به غير بسته شده، کورِ زينبم
در خيمه ي حمايت او مي زنم نفس
سرمست لطف بي بي مَستوره زينبم
بر من مگير خرده اگر نعره ميکشم
گرمِ دَمِ خدايي و پر شور زينبم
ترسي ندارم از ظلمات زمانه تا
گوشه نشين روضه ي ذوالنّور زينبم
دل داده ي علي ام و افتاده ي حسن
سينه زنِ حسينم و منظورِ زينبم
مجموعه ي جمال و جلال علي ست، او
آئينه دار کلّ کمالِ علي ست، او
زينب تجلي صلواتيِ کبرياست
زينب اساس زندگي دين مصطفي ست
زينب ظهور غيرت زهراي اطهر است
زينب شکوه مرتبتِ شاه لافتي ست
سرّي دگر به اذن خدا فاش مي کنم
زينب، نه جزء آل کسا، که خود کساست
زينب شريکه الحسنين است في المِهَن
زينب انيس خلوت شبهاي مجتبي ست
زينب شريکه الحسنين است في البلا
زينب قوام بخش مصيبات کربلاست
يک گوشه از تجلي او، مي شود حفيظ
زينب هوالرّقيبِ يتيمان نينواست
زينب سفينه البرکات محرَّم است
مِهر مدام و چشمه ي فيض دمادم است
زينب نگو، بگو شرر قهر کردگار
زينب نگو، بگو لب برّان ذوالفقار
زينب نگو، بگو خود نهج الفصاحه است
مي بارد از شهامت طوفاني اش، وقار
زينب نگو، بگو خود نهج البلاغه است
افتاده است زير قدم هاش، اقتدار
زينب نگو، بگو همه ي عصمت بتول
حجب و حيا نجابت بانوي بي مزار
زينب نگو، بگو همه ي صبر مجتبي
پيروز عرصه هاي بلاياي ناگوار
زينب نگو، بگو همه ي شور کربلا
نخل قيام با نفسش داده برگ و بار
زينب نگو، بگو قسم مستجاب عشق
زينب نگو، بگو شرف بوتراب عشق
عالم تمام ذره و خورشيد، زينب است
ويرانگر عمارت ترديد زينب است
بر محور محبت خورشيد کربلا
عباس ماه و حضرت ناهيد، زينب است
از جمله ي تَقَبَّل او مي شود عيان
کوه وقار و قله ي توحيد زينب است
کوفه خيال کرد علي روي منبر است
اما به روي محملِ غم ديد، زينب است
در جمله اي ز مهدي زهرا رسيده است
در مشکلات مايه ي اميد زينب است
از دام درد و غصه و غمها رها شدم
هر دم دخيلِ بي بي مشکل گشا شدم
قديسه ي مقدسه والا، دَخيلکِ
اي شمسه ي مشعشعه بالا، دخيلکِ
خانم نگاه کن چقدر زار آمدم
اي مهرباني دل طاها، دخيلکِ
بيچاره ام، فقير و گرفتار و بي قرار
آرامش دروني مولا، دخيلک
روزيِ هر محرَّم ما در نگاه توست
اي دختر مکرم زهرا، دخيلک
چشم مرا هميشه پر از اشک روضه کن
اي کعبه ي مصيبت عظما، دخيلک
بانو، توجهي به پريشاني ام نما
اي آسمان عاطفه، باراني ام نما
حاج محمود کریمی
*******************
امشب دلم به تاب و سرم گرم از تب است
امشب که از نسیم حضوری لبالب است
شمع است و شاهد است و شرابی که بر لب است
شور و شگفتی است و شبی عشق مشرب است
شامی که روشنایی روز است امشب است
امشب شب ملیکه دادار زینب است
این جلوه جلوههای شبی بیکرانه است
این جذبه جذبه حرمی بینشانه است
این سجده سجده بر قدمی جاودانه است
این شعله شعله نگهی عاشقانه است
از هر لبی که میشنوی این ترانه است
عالم محیط و نقطه پرگار زینب است
سّری رسید و معنی ام الکتاب شد
نوری دمید و قبله هر آفتاب شد
چشمی گشود و چشم شقایق بخواب شد
زیباترین دعای علی مستجاب شد
زهراست این که در دل گهواره قاب شد
امشب تمام گرمی بازار زینب است
بر عرش سبز دست نبی تا که جا گرفت
نورش زمین و کل زمان را فرا گرفت
حتی بهشت سرمه از آن خاک پا گرفت
از عطر دامنش همه جا روشنا گرفت
آئینهای مقابل رویش خدا گرفت
تصویر جلوههای خداوار زینب است
این کیست این که سجده کند عشق در برش
این کیست این که سینه درند در برابرش
این کیست این که از جلوات مطهرش
عالم نبود غیر غباری ز محضرش
فرموده است از برکاتش برادرش
آئینهدار حیدر کرار زینب است
تا کوچهاش قبیله لیلا ادامه داشت
تا خانهاش گدایی عیسی ادامه داشت
در چشم او تلاطم دریا ادامه داشت
بر قامتش قیامت مولا ادامه داشت
زینب نبود حضرت زهر ادامه داشت
خاتون خانهدار دو دلدار زینب است
سرچشمههای پرطپش کوهسار از اوست
دریا از اوست جذبه هر آبشار از اوست
تیغ کلام فاطمیاش آب دار از اوست
تفسیر آیههای غم و انتظار از اوست
آری تمام هیمنه ذوالفقار از اوست
از کربلا بپرس علمدار زینب است
سوگند بر شکوه دل مرتضاییاش
بر جلوههای حیدریاش مجتباییاش
سوگند بر تقدس کرب و بلاییاش
بر ریشههای چادر سبز خداییاش
سوگند بر نماز شب کبریاییاش
تا روز حشر کعبه ایثار زینب است
شمس حجاب گنبد دوار زینب است
بدر سپهر عصمت و ایثار زینب است
محبوبه حبیه دادار زینب است
مسطوره سلاله اطهار زینب است
اذن دخول در حرم یار زینب است
منصوره نرفته سر دار زینب است
نون و قلم نبی است و ما یسطرون حسین
طاق فلک علی است به عالم ستون حسین
خلقت تمام حضرت زهراست خون حسین
هستی تمام ظاهر و مافی البطون حسین
با یک قیامت است هم الغالبون حسین
در این قیام نقطه پرگار زینب است
سردار سرسپرده جولان عشق کیست؟
تنها امیر فاتح میدان عشق کیست؟
عشق است حسین و گوش به فرمان عشق کیست؟
روح دمیده در تن بیجان عشق کیست؟
علامه مفسر قرآن عشق کیست؟
تفسیر آیهها همه اسرار زینب است
ققنوس وهم از پی او در توهم است
فانوس وصف در صفت وصف او گم است
قاموس اقتدار و وقار و تلاطم است
پابوس او تمامی افلاک و انجم است
کابوس شام و دولت نامرد مردم است
بر فرق ظلم تیغ شرر بار زینب است
پیداترین ستاره دیبای خلقت است
زیباترین سروده لبهای خلقت است
زهراترین زهره زهرای خلقت است
لیلاترین لیلی لیلای خلقت است
شیواترین سئوال معمای خلقت است
گنجینه جزیره اسرار زینب است
ذرات و کائنات همه مرده یا خموش
در احتجاج بود زنی یک علم به دوش
قلب جهان به عمق زمین غرق جنب و جوش
آتشفشان قهر خداوند در خروش
هوهوی ذوالفقار علی میرسد به گوش
این رعد و برق نیست که انگار زینب است
خورشید روی قله نی آشکار شد
کوچکترین ستاره سر شیرخوار شد
ناموس حق به ناقه عریان سوار شد
هشتاد و چهار خسته به هم همقطار شد
زیباترین ستاره دنبالهدار شد
در این مسیر نور جلودار زینب است
چشم ستاره در به در جستجوی ماه
بر روی نیزه دیده زینب گرفت راه
مبهوت مینمود به سرنیزهای نگاه
آتش کشید شعله ز دل تا کشید آه
کای جان پناه زینب و اطفال بیپناه
راحت بخواب چونکه پرستار زینب است
پشتش شکست بس که بر او آسمان گریست
حتی به حال و روز دلش کاروان گریست
از خندههای حرمله و ساربان گریست
بر گیسوان شعله ور کودکان گریست
از ضربههای دم به دم خیزران گریست
بر خیل اشک قافله سالار زینب است
آن شانه صبور صبوری زما ربود
آن قامت غیور قیامت بپا نمود
آن شیرزن حماسه عباس را سرود
با دست خویش بیرق کرب و بلا گشود
بر بالهای زخمیاش ای وای جا نبود
غم را بگو بیا که خریدار زینب است
زینب اگر نبود اثر کربلا نبود
شیرازهای برای کتاب خدا نبود
زینب اگر نبود علم حق به پا نبود
این خیمهها و پرچم و رخت عزا نبود
یک یا حسین بر لب ما و شما نبود
در کار عشق گرمی بازار زینب است
با این که قد خمیدهام و داغ دیدهام
فتح الفتوح کردهام هرجا رسیدهام
گر نیش کعب نی به وجودم خریدهام
گر طعم تازیانه چو مادر چشیدهام
چون کوه ایستادهام ای سر بریدهام
در اوج اقتدار جهاندار زینب است
زینب کجا و خنده اشرار یا حسین
زینب کجا و کوچه و بازار یا حسین
زینب کجا و مجلس اغیار یا حسین
زینب کجا و این همه آزار یا حسین
زینب کجا و طشت و سر یار یا حسین
در پنجههای بغض گرفتار زینب است
از نای من به ناله چو افتاد نای نی
عالم شنید از پس آن هایهای نی
تو بر فراز نیزه و من در قفای نی
آنقدر سنگ خوردهام از لابهلای نی
تا اینکه یافتم سرت از رد پای نی
هجران توست آتش و نیزار زینب است
قرآن بخوان که حفظ شود آبروی تو
رنگین شده است ساقه نی از گلوی تو
در حسرتم که نیزه کند شانه موی تو
ای منتهای آرزویم گفتوگوی تو
ای نازنین بناز خریدار زینب است
حاج محمود کریمی