سلام بر تو ای آخرین گل باغ محمدی.سلام بر تو به هنگام رکوع و سجودت.
ای آسمان سترگ!چه بسیار پیشانی هایی که برای ظهورت به خاک افتادند.چه بسیار چشمهایی که جوشش اشکهایشان به عشق روی توست.
امام و مقتدایم!
آسمان دلم را گلباران میکنم.سکوت شبهای تیره و تارم را میشکنم.لحظه هایم را قاب می گیرم و جز <<فاطمه>>نامی بر زبان نمی آورم،شاید که بیایی...
مولای من !
سالهاست،صبح های جمعه،ندبه گویان،با اشک و مژه،چشم هایم را آب و جارو میکنم،تا مگر قدمگاه تو شود و در غروب غم انگیز چشمانم،<<سمات>>را زمزمه می کنم و اشک حسرت می ریزم،که نیامدی...
بیا تا در حریمت بیاسایم،با گریه هایت همنوا شوم،سر بر شانه های بغض گذارم،و مثل ابر بهار گریه کنم و دانه های مروارید چشمانت را در صدف دل نگهداری کنم.
ای سوار سبز پوش لحظه های من!
می دانم که روزی می آیی...
مولا جان بیا!
تا ایمانم غرق گرداب گناه نشده بیـــــــــــــــا...
فریاد حق