
دلم شکسته مرا باز بی صدا بخرید
رسیده ام به ته خط از ابتدا بخرید
شریک نفس شدن ورشکستگی دارد
کمک کنید کمی از گناه ما بخرید
چقدر این رمضانها بیاید و برود
نمی روم پی کارم دوباره تا بخرید
تمام شد من بیچاره ماندم و تو فقط
کسی که بی کس و تنهاست را جدا بخرید
سریع اگر نخرید آبروی من رفته
به خاطر زهرا هم که شده مرا بخرید
به حکم جابر العظم الکثیر هم که شده
ضرر کنید اگر میشود گدا بخرید
به یاد مرگ نیفتادم و دلم مرده
به حمد و سوره برای دلم شفا بخرید
جنازه ام به زمین مانده است بردارید
مرا به خاطر سلطان کربلا بخرید
دل مرا دم باب الجواد هم ببرید
که آبروی مرا محضر رضا بخرید
همان دلی که من ارزان فروختم به همه
کریم کرده ضمانت خود شما بخرید
ادامه مطلب...
به پاى درد و دل بنده چاه کم آورد
مقابل جگر من که آه کم آورد
به پیش هیچ کسى کج نگشت گردن من
ولى مقابل این بارگاه کم آورد
تمام شد رمضان تازه ما شروع شدیم
به شب نشینى عشاق ماه کم آورد
به بارگاه کریمت گناهکار آمد
ولى ببخش اگر که گناه کم آورد
شدم شبیه به”جون”غروب عاشورا
کنار نور تو رنگ سیاه کم آورد
اگر نگاه کنى کم میاورم حتما
زهیر در قبل یک نگاه کم آورد
براى کوه گناهى به کاه راضى شد
بدا بحال هر آنکس که کاه کم آورد
خدا زیاد کند بین توبه ها کم را
زمان توبه چه خوب ست گاه کم آورد
زمان توبه من هم نریخت گریه من
همینکه رفت دم قتلگاه کم آورد
خودت بیا و بگو یاعلى بلندم کن
دوباره بنده تو بین راه کم آورد
علی اکبر لطیفیان

مثل طفلی مینشینم گریه زاری میکنم
تا در آغوشم نگیری بی قراری میکنم
با تو بعضی وقتها سازمخالف میزنم
با تو بعضی وقتها ناسازگاری میکنم
هرچه هم اصرار کردم حاجت من را نده
شاید اصلاً روی شَری پافشاری میکنم
روزه میگیرم ولیکن چشم و گوشم روزه نیست
روزها من هم به نوعی روزه خواری میکنم
توبه با گریه ثمر دارد که من با اشک هام
بذرهای توبه ام را آبیاری میکنم
جای من بین گلستان مناجات تو نیست
بین این گلها چقدر احساس خاری میکنم
بعد ازاین دور تو میگردم فقط نه دیگران
دیگران را دارم از دورم فراری میکنم
چون که میبینم علی را لحظه جان دادنم
پس برای دیدنش لحظه شماری میکنم
روز محشر لحظه ای مهلت دهی لب وا کنم
یا علی میگویم و داد و هواریمیکنم
در قیامت مینشینم باز در سوگ حسین
می نشینم گوشه ای و سوگواری میکنم
من که با سینه زدن دنیا قیامت کرده ام
پس تماشا کن صف محشر چه کاری میکنم

بازی دنیا زعمرم زود فرصت را گرفت
قبله ام گم شد کم آوردم لیاقت را گرفت
گریه و حال نماز صبحهای من چه شد؟
خواب شیرین سحر فیض عبادت را گرفت
از صغیره شد شروع و به کبیره ختم شد
جرأت عاصی شدن از من خجالت را گرفت
یارفیق لا رفیق له حلالم کن اگر
بین ما بار گناهانم رفاقت را گرفت
نور مولا نیست دیگر درمیان سفره ام
بی خیالی در ادای خمس برکت را گرفت
نیم دین را به حیا دادند کارم سخت شد
مستی از انجام معصیت نجابت را گرفت
ذکر و استغفار و توبه دست جمعی بهتر است
باخت این شبها کسی که کنج عزلت را گرفت
مادری میگفت فرزند شهیدش عاقبت
درهمین ماه خدا اذن شهادت را گرفت
لذت افطار با خرمای نخل کربلاست
خوش بحال هرکه از زهرا زیارت را گرفت
یا غیاث المستغیثین گفت و پاسخ داده شد
نیزه ای روی لب خشکش اجابت را گرفت
از عمر فقط حاصل من روی سیاه است
افسوس که این ماحصل عمر تباه است
ماندم که چرا ذوق مناجات ندارم
هرچه به سرم آمده از دست گناه است
رفت این رمضان زودتر از هر رمضانی
پرت است حواسم که شب چندم ماه است
باید به خودم آیم که دگر آخر خط است
برگردم از این راه که این آخر راه است
هر چند که سنگین شده جرمم تو رحیمی
کوه گنهم در بر عفوت پر کاه است
من چیز زیادی به خدا از تو نخواهم
آدم شدنم در گرو نیمه نگاه است
ماندم به سرای که برم حاجت خود را
این نیمه شب این بنده به دنبال پناه است
چیزی که به دادم برسد عشق حسین است
در حشر برایم فقط این اشک گواه