حجت
الاسلام بی آزار تهرانی
طایفه بنی کلاب، طایفه رزم آور و بی نظیری بودند. جد حضرت ام البنین و
عموی ایشان در ادبیات عرب خیلی با عنوان فصاحت معروف بودند. همچنین به
آنها ملاعب الاسنّة می گفتند یعنی کسانی که با شمشیر و نیزه بازی می کردند و
هر کدام آنها لشکریانی را حریف بودند.
در مقام مشورت امیرالمومنین به برادر خود عقیل که علم انساب
را می دانست فرمودند که می خواهم شیرزنی را برای من انتخاب بکنی. عقیل هم
تحقیق و تفخص می کند و در نهایت با مشخصاتی که امیرالمومنین داده بود،
فاطمه کلابیه(سلام الله علیها) را به حضرت پیشنهاد داد.
وقتی جناب عقیل ماجرا را برای پدر حضرت ام البنین بیان می کند
ادب پدر این بوده و می گوید ما بیایانی ها کجا و وجود نازنین امیرالمومنین
کجا؟ برای ما بسی افتخار است ولی اجازه دهید من از دخترم نیز اجازه بگیرم.
تعبیر خواب حضرت ام البنین
سلام الله علیها
وقتی پدر بر دخترش وارد می شود زمانی بوده است که حضرت
ام البنین با مادرش خلوت کرده بودند و با هم سخن می گفتند. حضرت ام البنین
در حال تعریف کردن خواب خود برای مادرش بود که می فرماید خواب دیدم آسمان
به من نزدیک شده و یک ماه و سه ستاره به دامن من افتاد. پدر این محاوره
مادر و دختر را می شنود و با چشم گریان می گوید دخترم برخیز که این خواب تو
تعبیر شده است و وجود نازنین امیرالمومنین از تو خواستگاری کرده اند و
انشالله فرزندان خوبی خواهی داشت.
جالب اینجاست که اوایل
ازدواج با امیرالمومنین، حضرت ام البنبن درخواست می کنند که دیگر به نام
فاطمه صدا نشوند. لذا نامگذاری ایشان به ام البنین ادب ایشان نسبت به صدیقه
طاهره(سلام الله علیها) است. ایشان فانیه در عظمت صدیقه کبری است.
ام البنین از امیرالمومنین درخواست کرد مرا فاطمه صدا نزن. در
خانه ای که سیده و بزرگ این خانه حضرت صدیقه طاهره(سلام الله علیها) بوده و بچه های حضرت
زهرا(سلام الله علیها) هستند من از این نام خجالت زده می شوم. افتخار من خادمه بودن و
کنیز حضرت زهرا بودن است. بلافاصله امیرالمومنین می فرمایند که از این به
بعد نام تو ام البنین است. حضرت با تعجب می فرماید من که پسری ندارم؟ مولا
اشاره به خوابی که ام البنین دیده بود می کنند و می فرمایند آن ماه و سه
ستاره که در خواب دیدی، چهار پسری است که خداوند به تو عطا می کند و آن
ماه، ماه بنی هاشم، عباس(علیه السلام) است و عظمت او فرق می کند و قمر عشیره است.
بی قراری امیرالمومنین در ولادت حضرت عباس
دو جا در تاریخ بی قراری عجیبی از امیرالمومنین دیده
شد. یکی در اوج غم بود که وقتی خبر شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) را به حضرت دادند،
نقل شده امیرالمومنین چند بار به زمین خورد تا به خانه برسد. یکی هم وقتی
خبر ولادت حضرت عباس را به مولا دادند، دیدند حضرت با بی قراری به سمت خانه
می روند. با یک خوشحالی فزاینده و بی نظیری به سمت خانه می روند. فرمودند
خدا هدیه بزرگی به من داده است.
حضرت ام البنین از لحاظ صلابت
و رزم آفرینی زبان زد بوده است. عمده مطلب این است که فرزندان
امیرالمومنین از حضرت عباس تا جناب عثمان تحت تربیت این مادر رشد یافتند.
بد نیست به این نکته هم اشاره شود که امیرالمومنین فرمودند من به عشق عثمان
بن مظعون که یکی از یاران با صفای پیامبر بود نام او را عثمان نهادم. لازم
به ذکر است پیامبر دختری به نام رقیه داشتند، وقتی رقیه از دنیا رفت،
پیامبر فرمود خدایا روح دخترم را با عثمان ابن مظعون محشور کن. حضرت
امیرالمومنین هم می فرماید نامگذاری فرزند کوچک ام البنین به نام عثمان هم
به جهت عثمان ابن مظعون است. به هر ترتیب همه ولایت پذیری و ولایت فهمی که
این فرزندان در کربلا از خود نشان دادند همه به تربیت ام البنین بر می
گردد. همه این معرفت ولایی را این مادر در وجودشان نهادینه کرد.
اینکه قمر بنی هاشم ذخیره فدایی شدن برای سیدالشهدا
شد بخاطر تربیت مادر بود که به ایشان گفته بود حق نداری خطابی جز سید و آقا
و سرور، امام حسین را صدا بزنی.
معنای عبارت «عبدالصالح» در
مورد حضرت عباس(علیه السلام) که در زیارتنامه آن حضرت آمده است،چیست؟
عبودیت فوق
مسئله عبادت است. ممکن است کسی یک عمر عبادت کند ولی عبد نباشد. عبد صالح
خدا قرار گرفتن را باید در تعابیر بعدی زیارتنامه دقت کنیم. «المطیع لله و
لرسوله و لأمیرالمؤمنین و الحسن و الحسین» یعنی اطاعت از امر ولی و مطیع
بودن در برابر خدا و اهل بیت. این اطاعت محض، مخصوص قمر بنی هاشم است.
امیرالمومنین می فرماید که من حقیقت علم و معرفت توحیدی و
ولایی را در وجود عباس وقتی در گهوراه بود، نهادینه کردم. «ذق العلم ذقا»
يعني علم را چشیدند. جوجه هایی که توان غذا خوردن ندارند، پرنده بزرگتر این
غدا را در وجود خود هضم می کند و خودش به کام فرزندش می گذارد. لذا آقا
امیرالمومنین می فرماید اسرار توحید و ولایت را من وقتی عباس در قنداقه بود
در وجودش به دست خودم چشاندم.
مرحوم کلباسی می نویسد که حضرت عباس دو ساله بود که در
بغل امیرالمومنین نشسته بودند و امیرالمومنین به او فرمود بگو واحد، حضرت
جواب داد. فرمودند بگو ثانی. دیدند جوابی نیامد. امیرالمومنین سه بار تاکید
کردند. در آخر قمر بنی هاشم فرمودند که پدر جان اگر امر ولایی شماست من می
گویم ثانی. امیرالمومنین با تعجب دلیل را جویا شدند. قمر بنی هاشم فرمود
با زبانی که «یک» گفته ام خجالت می کشم در محضر حق تعالی «دو» را بر زبان
جاری کنم. یعنی همه وجود عباس توحید است حتی در دو سالگی.
اگر می بینید عبودیتی وجود دارد به خاطر این است که حضرت عباس
محو در مقام اطاعت است. اگر کسی به مقام اطاعت رسید بنده خدا خواهد شد.
شیطان با همه عبادت هایی که داشت یک لحظه تمرد کرد و اطاعت خدا را کنار
گذاشت و شیطان شد.
ممکن است خیلی ها یک عمر عبادت کنند ولی در یک لحظه
نافرمانی و عدم اطاعت از حیطه بندگی و عبودیت خارج شوند. همه وجود حضرت
عباس محو در ولایت است. عبارت دیگری نیز وجود دارد که می فرماید «فَنِعْمَ
الْأَخُ الْمُوَاسِي» این مواسات یعنی عباس(علیه السلام) کسی است که هیچ چیزی غیر از
مولای خودش را ندید. لذا چون فانی در ولایت بود به مقام عبودیت رسید.
ایشان همیشه نسبت به امر ولی تبعیت می کرده اند. لذا تابع بودن سند عبد صالح شدن خواهد بود.
روایتی که حضرت عباس(علیه السلام) را نافذ البصیره می خواند...
امام
صادق(علیه السلام) فرمودند خدا رحمت کند عموی ما را که نافذ البصیره بود.
او پسر کسی است که فرمود «لو کشف الغطاء ما ازددت
یقینا» یعنی اگر پرده ها کنار رود چیزی به علم امیرالمومنین اضافه نمی شود.
عباس بن علی کسی است که بخاطر همین مقام ولایت و اطاعت پذیری هیچ حجابی در
مقابل چشم او نیست. لذا می بینید که وقتی دشمن برای حضرت ابالفضل(علیه السلام) امان
نامه می آورد، چیزی که باعث می شود آن موضع محکم را در مقابل دشمن بگیرد
همین بصیرت است.
عباس(علیه السلام) شب عاشورا برادران خود را جمع می کند و می فرماید تا
امام حسین و بنی هاشم و فرزندان حضرت زهرا(سلام الله علیها) زنده اند ما باید فدایی آنها
باشیم. لذا از برادران خود برای فدایی شدن برای اباعبدالله(علیه السلام) عهد می گیرد.
همه اینها دلالت بر این دارد که بصیرت ایشان و پیدا کردن راه برای ایشان
ویژه بوده است.
اصل معنا بر همین است که عباس(علیه السلام) کسی است که در سلوک
دینی خود لحظه ای درنگ نمی کند و خط را گم نمی کند. ایشان فرزند راه مستقیم
خدا امیرالمومنین است. کسی که حتی یک لحظه نگاه خود را منحرف از این راه
نکرده حضرت ابالفضل العباس است. لذا بخاطر همین نافذ البصیره می گردد.
در خصوص زیارتنامه حضرت عباس(علیه السلام)
اولا
زیارتتامه قمر بنی هاشم عظمت ایشان را اثبات می کند و اگر هیچ فضل و فضیلتی
از ایشان نداشته باشیم، همین زیارتنامه که از سوی معصوم صادر شده است کافی
است. بین امام زادگان ما دو امامزاده هستند که معصوم زیارتنامه آنها را
نقل کرده است. یکی حضرت معصومه(سلام الله علیها) که زیارتنامه ایشان از امام رضا نقل شده و
یکی حضرت عباس(علیه السلام) که زیارتنامه ایشان از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است.
بالاترین عظمت در همین زیارتنامه ذکر شده است.
یکی از مسائلی که عقل را متحیر می کند این است که با
اینکه همه فیوضات عالم دست سیدالشهداست، همه بازار گرمی خدای متعال و توحید
در گرمی بازار امام حسین است و همه عالم را خدا به پای امام حسین ریخته
است که وتر موتور است یعنی یکتاست، اما با همه این احوال حضرت عباس(علیه السلام) به
جایی رسیده که محور عالم یعنی سید الشهدا به ایشان خطاب می کند «اِرْکَبْ
بِنَفْسِی اَنْتَ یا اَخِی»، سیدالشهدا می فرماید من به فدای عباس. این
جمله جز حیرت چیزی به همراه نمی آورد که امام جان خویش را فدای عباس(علیه السلام) می
خواند.
مهر