"
العزه لله، احمد بن موسي"

قبل از آنكه علت نامگذاري اين
امامزاده واجب التعظيم را به شاهچراع بيان نمائيم لازم ديده شد تا پاره اي
از فضائل اخلاقي اين بزرگوار را بررسي كرده تا بهتر نسبت به حضرتش شناخت
داشته باشيم(1).
بنا به نقل شيخ مفيد(ره) در كتاب(ارشاد)(2)، احمد بنموسي(ع) مردي
فاضل و با ورع و محدث و كريم النفس و جليل القدر بوده و امام كاظم(ع) او را
بر ديگر فرزندانش مقدم ميداشت و بعد از حضرت رضا(ع) عزيزترين فرزندانش
بود، و مزرعه خود را كه به نام(يسيريه)(3)معروف بود بوي بخشيد.
و در كتاب"بدايع الانوار" از"لب الانساب" نقل شده كه جناب احمد بن
موسي(ع) هزار قرآن بخط خود تحرير نموده و با پول آن غلام مي خريد و بعد
آنها را آزاد مي نمود(4).
اسماعيل بن موسي(ع) برادر احمد(ع) مي گويد: وقتي پدرم با فرزندانش
به مزرعه خود در حوالي مدينه ميرفت بيست نفر از خدم و حشم پدرم با احمد
بودند، هرگاه احمد بر مي خواست آنها هم بپا مي خاستند و هر وقت احمد مي
نشست آنها هم مي نشستند، و پدرم پيوسته به او نظر عنايت و مرحمت داشت و از
او غافل نمي شد و همچنيندر ديد ما برادران محترم بود تا پير شد(5).
ادامه مطلب ...
زمانيكه خبر شهادت موسي بن جعفر(ع) در مدينه منتشر شد، مردم مدينه
جلو خانه ام احمد گرد آمدند، احمد بن موسي(ع) از خانه بيرون آمد و با جمعيت
بطرف مسجد رسول خدا(ص) حركت كردند. چون احمد صاحب جلالت و عظمت خاصي بود و
مخصوصا در عبادت ساعي و در ترويج دين كوشا بود مردم تصور كردند كه او امام
و جانشين پدر خود است و با او بيعت كردند، پس از آنكه حاضر با احمد بيعت
نمودند وي بالاي منبر رفت و سخنراني بسيار جالبي ايراد كرد و فرمود:
"ايها الناس كما انكم جميعا في بيعتي فإني في بيعه اخي علي الرضا(ع)
واعلموا انه الامام والخليفه من بعد ابي وهو ولي الله والحجته والفرض علي
وعليكم من الله ورسوله، طاعته واجب بكل ما يأمرنا".
"اي مردم، همانطوريكه شما در بيعت من هستيد من نيز در بيعت برادرم
علي الرضا(ع) هستم، پس بدانيد كه او است امام و خليفه و حجت بعد از پدرم
واو است ولي خدا و حجتش از ناحيه خدا و رسولش، بر من و بر همه شما اطاعتش
واجب است وهر چه ما را فرمان دهد بايد پذيرا باشيم و اطاعت نمائيم".
حضار، سخنان احمد را پذيرفتند و احمد در جلو جمعيت پشت سر او از
مسجد خارج و روانه خانه امام هشتم(ع) شدند و در خانه امام رضا(ع) با حضرتش
تجديد بيعت نمودند و امام(ع) از احمد تقدير كرد و برايش دعا فرمود، و احمد
همواره در خدمت امام رضا(ع) بودتا آنكه مأمون حضرت را به خراسان طلبيد و
ولايتعهدي را بعهده اش گذاشت(6).
احمد بن موسي(ع) در حجاز به سيدالسادات و در ايران به شاه چراغ
معروف مي باشد، اما علت نامگذاري آن به سيدالسادات به جهت عبادت و جلالت و
وثاقتش بوده ولي چه علتي باعث گشته كه او را به شاه چراغ گفته اند را در
عبارات ذيل بررسي مي كنيم.
مرحوم علامه مجلسي در بحار آورده است كه احمد بن موسي(ع) تصميم گرفت
در خراسان خدمت حضرت رضا(ع) برسد، سادات و بني هاشم كه از تصميم وي آگاهي
يافتند گروه زيادي همراه او حركت كردند و ظاهرا از طريق عراق و بصره بطرف
شيراز رفتند.
مأمون كه از حركت سادات با خبر شده بود به هراس افتاد و به تمام حكام و استانداران مسير خراسان نوشت كه از آمدن سادات جلوگيري كنند.
هنگاميكه خبر ورود ايشان به سرزمين فارس، به گوش(قتلغ خان) استاندار
شيراز رسيد سپاهي ترتيب داده و براي نبرد با احمد بن موسي(ع) به خارج از
شيرازي گسيل و آمده نبرد شد.
سپاه قتلغ خان در هشت فرسخي شيراز و نقطه اي به نام(خان زينان) با احمد بن موسي(ع) و همراهانش مواجه گرديد و جنگ سختي روي داد.
در گرما گرم نبرد، يكي از نظاميان قتلغ خان فرياد بر آورد،(اگر شما
به قصد ديدار حضرت رضا(ع) به اين سفر و اين سرزمين آمده ايد، او ديگر در
ميان ما نيست، او درگذشته است).پس از انتشار خبر شهادت امام رضا(ع)
غالب همران احمد بن موسي(ع) پراكنده شدند و تنها تعدادي از برادران و اقوام
نزديكش از او جدا نشده و تا آخر مقاومت كردند.
نظر به اينكه ديگر امكان بازگشت به حجاز نبود، ناگزير راه شيراز را
در پيش گرفت، سپاه دشمن او را دنبال كردند، و در نقطه اي كه قبر شريفش الآن
هست، او را به شهادت رسانيدند(7).
پيكرپاك و مطهر حضرت احمد بن موسي(ع)، فرزند بلافصل امام كاظم(ع)
مشهور به(شاه چراغ) در شيراز بعد از 450 سال تر و تازه پديدار گشت و به اين
وسيله محل قبرش شريفش مشخص گرديد، چون در دوره سلاطين ديالمه كه تا حدي
طرفداران اهل بيت عصمت و طهارت(ع) از حالت تقيه بيرون آمده بودند صلحاء و
عباد شيراز در مقام يافتن مرقد مطهر آن شاهزاده عظيم الشأن بر آمدند.
در زمانيكه مشغول تجسس و تفحص مرقد منور آنشاهزاده والاتبار بودند
پيرزن صالحه اي نزد عضدالدوله ديلمي سلطان فارس آمد و عرض كرد در حوالي
منزل من تپه اي است كه در روي آن نيمه شبهاي چراغي روشن ميشود كه مانند
مشعل پرنوري مي درخشد و همينكه بمحل روشنائي ميروم چيزي ديده نمي شود شاه
از رجال و درباريان خود و بعضي از علماء و شيوخ شيراز دراين باب تحقيقاتي
بعمل آورد و چيزي دستگيرش نشد و گفتند كه چون گوينده پير زن فقيري است شايد
در نظر گرفته كه بدين وسيله استفاده بنمايد.
شاه متقاعد نشد و فرمود كه من از بيانات اين زن بوي حقيقت ميشنوم و
تصميم اتخاذ كرد كه خود شخصا به اين قضيه رسيدگي كند تا صحت و سقم مطلب را
كشف نمايد لذا شبانگاه به منزل آن پيرزن رفته و در آنجا استراحت مي كند.
عضدوالدوله مقارن نيمه شب بخواب رفت و آنزن صالحه مترصد روشن شدن
چراغ گرديد همينكه بطريق شبهاي گذشته نور چراغ ظاهر شد ببالين شاه دويد و
سه مرتبه عرض كرد: شاه ـ چراغ ـ شاه چراغ ـ شاه چراغ يعني اي شاه چراغ روشن
و هويدا شده است.
عضدوالدوله از خواب جسته و صدوق اظهارات آن زن صالحه را مشاهده نمود
و برخاست بمحل چراغ دويد و با كمال تعجب ديد كه روشنائي بكلي محو گرديد و
با ترك آن نقطه باز چراغ روشن گرديد، هفت مرتبه روشن شدن چراغ و رفتن شاه
بدان نقطه تكرار شد، تا اينكه مقارن طلوع صبح صادق ديگر چراغي ديده نشد.
پادشاه محل را علامت گذارده و روز بعد دستور داد كه تپه را بشكافند
تا از آن سر مكتوم پرده برداشته شود و در نتيجه سرداب عظيمي گرديد كه جسدي
درروي تختي درداخل آن گذارده شده بود و هيچكس جرئت وارد شدن سرداب و بررسي
امر را نداشت.
شاه تحقيق امر را از شيخ عفيف الدين كه مردي زاهد و عابد و
تارك دنيا بود را خواستار شده زاهد نامبرده آن شب را در عالم رؤيا ديده
بودكه بزيارت حضرت امامزاده احمد بن موسي(ع) موفق شده است و لذا حتم كرد كه
سرداب كشف شده مرقد مطهر آن امامزاده است لذا وضوء گرفت و لباسهاي پاكيزه
پوشيد و وارد سرداب شد و از لوحي كه در نزد جسد بود و انگشتر آن حضرت كه بر
روي آن حك شده بود:"العزه لله، احمد بن موسي" معلوم گرديد كه مشاهدات او
در خواب از رؤياهاي صادقه بوده است.
عضدوالدوله از اين موفقيت فوق العاده، مسرور گرديد و امرنمود كه آن
روز را تعطيل عمومي نموده، و براي اين موفقيت جشن عظيمي برپا نمود و تا سه
روز نقاره خانه سلطنتي را نواختند و اولين بارگاه احمد بن موسي(ع) بدست اين
سلطان براهنمائي شيخ عفيفت الدين برپا گرديد و حرم اين امامزاده به(شاه
چراغ) مشهور گشت(8).
اما در چند كتب ديگر(9)پيدا شدن قبر شريف را به دست مقرب الدين
مسعود بن بدر متوفاي 665 هـ .ق در هاليكه پيكر غرقه بخون شاه چراغ در محل
فعلي اش بود را نسبت داده اند كه بايد گفت، شايد داستان فوق بعد از ويراني
حمله سپاه مغول باشد چرا كه در اين حمله قتل و غارت و ويراني به اوج خود
رسيده بود خصوصا در سپاه مغول چندين از مخالفين به چشم مي خورد و احتمال
قوي نسبت به تخريب بقعه شاه چراغ از تشويق و تحريك همين اشخاص صورت گرفته
است.
اما در مورد تعداد فرزندان شاهچراغ به اتفاق علماء انساب و رجال و
مورخين آن حضرت فرزند مذكور نداشتند و براي وي چند دختر نام برده اند.
مؤلف كتاب(الشجره المباركه)(10)دركتاب خود مي نويسد:
"وأما الذين اتفقوا علي أنهم ما اعقبوا فهم عشره: احمد، و جعفر
الاكبر، و داود، و محمد، و سليمان، و يحيي، والفضل، وعلي، وعبدالرحمن،
والقاسم".
يعني از فرزندان امام موسي كاظم(ع) كه علماء انساب اتفاق بر عدم نسل
آنها نظر داده اند، ده تن كه يكي از آنها جناب احمد بن موسي(ع) مي باشد،
اما سؤالي اينجاست كه چگونه براي جناب امامزاده احمد(ع) فرزندي بنام
ابراهيم در اين شهر بنا به قول صاحب تاريخ قم وارد شده و بقعه اي هم دارا
مي باشد، لذا بجهت اينكه مشكل حاصله بطريقي حل گردد، بايد گفت كه شاهزاده
ابراهيم تنها فرزند ذكور احمد بن موسي(ع) را بلانسل تصور نموده اند كه در
جاي خود صحيح مي باشد.
و از طرفي نظر حضرت آيه الله العظمي علامه علم رجال آقا سيد موسي
زنجاني حفظه الله چنين است كه براي جناب احمد بن موسي(ع) دو فرزند ذكور
بوده و اعقابي از آنها موجود مي باشند، كه متأسفانه علماء انساب خصوصا از
قرن پنج به بعد، نوعا از ذكر آن غافل بوده اند.
بهرحال، در اينكه جناب ابوالقاسم ابراهيم بن احمد بن موسي(ع) در چه
روز و سالي وفات يافته، مؤلف كتاب تاريخ قديم قم تعرض آن نشده و هيچ مدركي
هم بر تاريخ تولد و وفات و يا شهادت وي در دست نيست.