
چند وقت پیش بود یکی از دوستام اس ام اس داده بود که میخواد بره مشهد ...
منم دلم تنگ روزهایی شد که ...
در جواب نوشتم خوشبحالتون، عرض ارادت ما رو به آقا برسونید ...
قبل از اینکه دکمه ی ارسال رو بزنم، کمی روی کلمه ی ارادت تامل کردم .
ادامه داستان در ادامه مطلب ...
با خودم گفتم : کدوم ارادت ؟
گفته راست برو ، چپ رفتم !
گفته مستقیم برو ، کج رفتم !
گفته بخاطر خودت و رضای خدا بالا برو ، پایین رفتم !
مگر میشه مرید کسی بود ولی دوستدار کارهای مورد پسندش نبود ؟
مگر میشه مرید کسی بود ولی دوستدار و مرتکب اعمال مورد تنفر و نهی ایشون بود ؟
واقعن میشه ؟
به گفتن التماس دعا رضایت و کفایت دادم .
آقا شما از ما دورید ... که نه ! ما از شما دوریم .
این متن رو نوشتم که بگم :
حسرت و داغ گفتن پیامی که می خواستم بنویسم تا بهتون برسونند بر دلم مونده ...
" السلام عليك يا شمس الشموس، وأنيس النفوس، المدفون بأرض طوس، السلطان أبي الحسن، الإمام علي بن موسى الرضا، الراضي بالقدر والقضاء "